شهریار
کس نیست در این گوشه فراموش تر از من
وز گوشه نشینان توخاموش تر از من
هر کس به خیالی است هم آغوش و کسی نیست
ای گل به خیال تو هم آغوش تر از من
می نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق
اما که در این میکده غم نوش تر از من
افتاده جهانی همه مدهوش تو لیکن
افتاده تر از من نه و مدهوش تر از من
بی ماه رخ تو شب من هست سیه پوش
اما شب من هم نه سیه پوش تر از من
گفتی تو نه گوشی که سخن گویمت از عشق
ای نادره گفتار کجا گوش تر از من
بیژن تر از آنم که به چاهم کنی ای ترک
خونم بفشان کیست سیاوش تر از من
با لعل تو گفتم که علاجم لب نوش است
بشکفت که یارب چه لبی نوش تر از من
آخر چه گلابی است به از اشک من ای گل
دیگی نه در این بادیه پرجوش تر از من
***
محمد سلمانی
اگر چه بین من و تو هنوز دیوار است
ولى برای رسیدن، بهانه بسیار است
بر آن سریم کزین قصه دست برداریم
مگر عزیز من! این عشق دست بردار است
کسى به جز خودم اى خوب من چه مى داند
که از تو – از تو بریدن چقدر دشوار است
مخواه مصلحت اندیش و منطقى باشم
نمی شود به خدا، پاى عشق در کار است
تو از سلاله سوداگران کشمیرى
که شال ناز تو را شاعرى خریدار است
در آستانه رفتن، در امتداد غروب
دعاى من به تو تنها،خدا نگهدار است
کسى پس از تو خودش را به دار خواهد زد
که در گزینش این انتخاب ناچار است
***
اصغر معاذی
بهار آمده اما هوا هوای تو نیست
مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست
به شوق شال و کلاه تو برف می آمد...
و سال هاست از این کوچه رد پای تو نیست
کنار این همه مهمان چقدر تنهایم!؟
میان این همه ناخوانده،کفش های تو نیست
به دل نگیر اگر این روزها کمی دو دلم
دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست
به شیشه می خورد انگشت های باران...آه...
شبیه در زدن تو...ولی صدای تو نیست
تو نیستی دل این چتر، وا نخواهد شد
غمی است باران...وقتی هوا هوای تو نیست...!