«پسر دلفینی» سرشار از گویش و پوشش ایرانی
محمد خیراندیش ،کارگردان پویانمایی جدید و محبوب سینما در گفتوگو با خراسان، از روند تولید و ویژگیهای این اثر میگوید
نویسنده : مائده کاشیان
محمد خیراندیش انیماتور و طراح شخصیت، در اولین تجربه کارگردانی خود پویانمایی «پسر دلفینی» را تولید کرده و به عنوان طراح شخصیت و نویسنده نیز در این پروژه حضور داشته است. این پویانمایی پس از نمایش در روسیه و گیشه موفق 1.7 میلیون دلاری که در این کشور داشت، از دوم شهریورماه در ایران نیز به نمایش درآمده و با واکنشهای مثبت مخاطبان مواجه شده است و قرار است در کشورهای دیگر هم اکران شود. «پسر دلفینی» جدیدترین پویانمایی سینمایی است که بار دیگر ثابت کرده امروزه صنعت پویانمایی سینمای ایران در دنیا حرفی برای گفتن دارد و میتواند در حد و اندازه آثار استاندارد و موفق خارجی ظاهر شود. به بهانه اکران «پسر دلفینی»، درباره تولید این اثر با محمد خیراندیش گفتوگو کردیم.
ایده قصه «پسر دلفینی» چطور شکل گرفت؟
وقتی میخواهم برای بچهها کاری تولید کنم و داستانی بنویسم، اولین چیزی که مدنظر دارم این است که موضوعی باشد که رسیدن به آن در دنیای واقعی خیلی راحت نباشد. دوست دارم دنیایی خاص را طراحی کنم، دنیایی که در فضای فیلم رئال یا در زندگی عادی اتفاق بیفتد، مورد علاقه من برای داستانگویی نیست. یکی از آن موضوعات جذاب سرزمین ناشناخته زیر آب است و زیر دریا از فضاهایی بود که به آن علاقه داشتم. در دریا موجوداتی را داریم که شاید میلیونها سال قبل، زیستشان در خشکی بوده و بعد به آب برگشتهاند، مانند پستانداران دریایی یعنی نهنگها و دلفینها. دیدم چقدر این موجودات به ما نزدیکی دارند و ما با دلفینها ارتباط خوبی داریم. در این میان مطالبی را هم میخواندم و غواصانی را دیدم که هدف حمله کوسهها قرار گرفتند و دلفینها کمک و از آنها محافظت کردند. همه اینها و چند فیلم که در سال های گذشته دیده بودم، این ایده را برای من پررنگتر کرد. طرح «پسر دلفینی» را اوایل دهه 90 داشتم، مدتی گذشت، قوام گرفت و به طرح رسید، آن را مطرح کردم، تایید شد و شروع کردیم.
شخصیتها را بر چه اساسی طراحی کردید؟
من همیشه تحقیق میکنم. ما گرافیکهای مختلف را امتحان کردیم تا ببینیم مناسبترین گرافیکی که میخواهیم برای طراحی شخصیت هایمان داشته باشیم چیست و بر همان اساس شخصیت های اولیهمان را شکل میدادیم. از مناطق جنوبی خودمان، جنوب غربی تا جنوب شرقی یعنی از اهواز و آبادان گرفته تا چابهار، بوشهر و بندر عباس، بسیار تحقیق کردیم. حتی جداگانه درباره پوشش مردم، تصاویری که داشتیم، حناکاریهایی که انجام میدهند، معماری، گویش و موسیقی، تحقیق بسیاری کردیم و از همه اینها استفاده کردیم.
چرا سراغ خطه جنوب رفتید؟
داستان ما درباره دریا بود، دریایی که دلفین دارد. دلفین در همه آبهای آزاد دنیا هست، ما هم در جنوب دلفین داریم و خوشبختانه بر خلاف بسیاری از جاهای دنیا، رابطه جنوبیها با دلفین بسیار خوب است، اما در بعضی نقاط دنیا آنها را سلاخی میکنند. جنوب برای کار ما مناسب بود و همه اِلمانهای داستانیمان با آن تناسب داشت.
چقدر برایتان اهمیت داشت که «پسر دلفینی» اثری کاملا با هویت ایرانی باشد؟
هر پویانمایی که ساخته میشود باید پای آن روی یک زمینی باشد و پویانماییهای خوب دنیا هم همین طور هستند. «مولان» درباره چین، «هرکول» درباره یونان، «راپونزل» و «دیو و دلبر» متعلق به فرانسه هستند، «شجاع» درباره بریتانیاست و قهرمانهایی از این کشورها دارند. این موضوع در معماری و ژنتیک شخصیت ها تاثیرگذار است. به نظر من، نمیتوانی از فضای بدون هویت، هویت خلق کنی. درست است که فانتزی و خیال مدنظر ماست، ولی وقتی میخواهید به کارتان جزئیات بدهید، باید به یک مرجعی بپردازید. برای ما هم جنوب ایران، منطقهای غنی بود. گویش آبادانی را انتخاب کردیم که هم شیرین است و هم برای همه مناطق بسیار خواناست. از موسیقی غنی بوشهر، از پوشش و حتی کمی ژنتیک بندرعباس و پوشش چابهار هم استفاده کردیم.
«پسر دلفینی» پیش از پویانمایی «لوکا» ساخته شده، اما عدهای میگویند شبیه این اثر است.
معمولا در اطراف خودم چنین صحبتهایی نبوده، چون اطراف ما بچههای پویانمایی هستند و میدانند که گرافیک ما متفاوت است. اتفاقا گرافیک کار ما میتواند به بسیاری آثار دیگر شبیه باشد، اما «لوکا» نه. «لوکا» فانتزیتر از کار ماست و هیچ شباهتی ندارد. اگر دریا و پسر داریم، لزوما نباید تصور شباهت به وجود بیاید. هم فرم داستانی «لوکا» و هم گرافیک اش برای من قابل احترام است و بسیار هم آن را دوست دارم، اما اصلا ربطی به پویانمایی ما ندارد و همان طور که خودتان گفتید پیشتولید و حتی تولید پویانمایی ما قبل از «لوکا» آغاز شده بود. این پویانمایی در دوران کرونا اکران و کار ما آن زمان تقریبا تمام شده بود، فقط به دلیل کرونا نتوانستیم اکران کنیم. ما امکانی که آنها داشتند یعنی نمایش در سرویسهای ویاودی مانند دیزنی پلاس یا نتفلیکس را نداشتیم و منتظر اکران در سینما شدیم. به نظر من دوستانی که میگویند این دو اثر به یکدیگر شباهت دارند، اصلا نگاه تخصصی ندارند.
هنگام تولید «پسر دلفینی» فکر کردید اثری بسازید که هیچ نمونه دیگری را تداعی نکند و چنین نظراتی مطرح نشود؟
به هرحال ما در دنیای ارتباطات زندگی میکنیم و ممکن است در نهایت چنین صحبتهایی مطرح شود، مثلا میگویند «پسر دلفینی» شبیه «تارزان» است که مرد میمونی است! اولا این «دلفین» است و آن «میمون»، این جا «پسر» است و در آن کار «مرد» یا مثلا کار را با «مرد عنکبوتی» مقایسه میکنند، در حالی که اصلا داستان ما ابرقهرمانی نیست. ما هم در فرم روایی، داستان و ژانر، هم در گرافیک، سعی کردیم یونیک (یگانه) باشیم و کارمان روی پای خودش بایستد. مطمئنا کسی نمیتواند ادعا کند شخصیتی از کار ما شبیه یکی از شخصیت های موجود است، در حالی که این بسیار سخت است و حتی کارهای خودشان هم شبیه یکدیگر میشود. مثلا یک نفر گفته بود یکی از ماهیهایی که در پوستر است و اصلا نقشی در کار ندارد، شبیه «نمو» است! گفتم حتما از آن دریا شنا کرده آمده در دریای کار ما! (میخندد) هرچند از ماهیهایی استفاده کردیم که در دریای جنوب خودمان هم هستند و حالا ممکن است در دریای «نمو» هم باشند. حتی شخصیت های فرعی «پسر دلفینی» هم طراحی شدهاند و یونیک کار کردیم، اما روی شخصیت های اصلی دقت زیادی داشتیم. من خودم طراح شخصیت این اثر و بسیاری از پروژههای داخلی و خارجی هم هستم و کاملا حواسم به این موضوع هست.
نگاه شما به مسئله شباهت، به عنوان یک فرد متخصص این حوزه با نگاه مخاطب عام متفاوت است.
به نظرم از عام هم کمی گذشته. این که میگویند «لوکا» را کپی کردند و این کار در روسیه ساخته شده، از یک نبود اعتماد به نفس میآید که خودش را به شکل عصبانیت در فضای مجازی بروز میدهد. این افراد احتمالا چون در زندگی عادی احساس کردهاند نمیشود خلاق باشند و نمیتواند اتفاق بیفتد، این حق را به خودشان میدهند که احساس کنند مطمئنا برای دیگران هم نمیتواند اتفاق بیفتد. بودجه کار ما از یک هزارم «لوکا» هم کمتر است، یعنی «لوکا» هزار برابر ما هزینه کرده و الان دارند آنها را با هم مقایسه میکنند و میگویند شبیه است! حتی اگر ما کپی هم کرده و توانسته بودیم شبیه آن را بسازیم کار بزرگی بوده، اما الان کار بزرگتری انجام شده است.
کیفیت پویانمایی ایرانی نسبت به قبل بسیار بالا رفته، علت این اتفاق پیشرفت فناوری و افزایش امکانات است، یا توانمندتر شدن هنرمندان این عرصه؟
فکر نمیکنم به فناوری برگردد، به هنر بچهها برمیگردد. تجربه هنرمندان، چه آنها که داخل کشور و چه آنهایی که متاسفانه خارج هستند و با استودیوهای خوب دنیا کار میکنند، بسیار بالاتر رفته است، البته «متاسفانه» نه برای خودشان، برای صنعت پویانمایی. به نظر من اگر در ایران با شرایط خوب کار میکردند، احتمال این که از ایران بروند کمتر میشد، امروزه هنرمندان ایرانی در استودیوهای خوب و بزرگ دنیا، پست کلیدی دارند و مشغول کار هستند. این اتفاق داخل کشور هم رخ داده و کار نسل جوان کیفیت خوبی دارد، اما متاسفانه بسیاری از آنها در حال رفتن هستند، مثلا ما دیگر بسیاری از افراد تیم «پسر دلفینی» را الان در ایران نداریم.
صداپیشههای این پویانمایی، آقای نادر سلیمانی و خانم ثریا قاسمی بر چه اساسی انتخاب شدند؟
در دورهای، دوبله ما دست استادان سندیکایی بود که قبل از انقلاب شاهکار کردند و به نظرم بینظیر است و جایگزینی ندارد. آن زمان خیلی دیر به دیر پویانمایی میآمد و تولید پویانمایی این قدر سخت بود که هر چند سال یک بار، یک پویانمایی سینمایی از دیزنی منتشر میشد و استادان سندیکایی آن زمان مثلا در «رابین هود» یا «پسر جنگل» خاطرات بسیار خوبی برای ما به جا گذاشتند و کارهای ارزشمندی هستند. وقتی این فاصله زیاد شد و تعداد تولیدات بالا رفت، بعد از انقلاب دهه 70 جوانهایی آمدند که دوبله پویانمایی را به شکل باانرژیتری شروع کردند، تجربه استادان را نداشتند اما انرژی شان بیشتر بود. در یک سری کارها، استودیوی دریمورکز که خواست با دیزنی رقابت کند، اوایل از صداپیشههای معروف که اصلا صداپیشه نبودند و هنرپیشه بودند، استفاده کرد، یعنی شهرت در برابر تخصص. حالا اگر کسانی را داشته باشیم که تخصص داشته باشند چطور؟ آمدیم با عامل تجربه، انرژی و تخصص به عنوان عامل سوم، همه را بررسی کردیم و دیدیم میتوانیم تیمی داشته باشیم از باتجربهها، جوانهای با انرژی و افراد مشهوری که تخصص دارند. خانم ثریا قاسمی گوینده رادیو بودند، صداپیشگی کرده بودند، چهره هم هستند و برای نقش «بی بی زار» شاهکار کردند. آقای سلیمانی تا به حال صداپیشگی پویانمایی انجام نداده بودند، اما یک صدای مردانه خاص جنوبی داشتند که تا الان در صداهای مردانه جنوبی ما شنیده نشده بود. ایشان صداسازی هم نمیکردند، چون خودشان آبادانی هستند و این نقطه قوت ایشان برای ما بود و انرژی بسیار خوبی هم در کار گذاشتند. آقای حامد عزیزی سرپرست دوبلاژمان از بچههای جوان هستند که اتفاقا با سندیکاییها کار کردند و جزو باتجربهها هم محسوب میشوند. استادان دیگر مانند آقای پزشکیان و دوستان دیگر را نیز داشتیم که از سندیکاییها بودند. صداپیشه دو شخصیت اصلی ما «پسر دلفینی» و «سفید» مصداق آن تجربه و انرژی هستند. خانم امیریان تجربه صداپیشگی داشتند، صدایشان را خیلی شنیده بودیم و صدای بسیار خوبی داشتند. آن ظرافتی که میخواستم «پسر دلفینی» به عنوان یک بچه تودلبرو داشته باشد، در صدای ایشان بود. شربازی، تخسی، خرابکاری و در عین حال بامرام و لوتی بودن که در «سفید» وجود داشت، در صدای خانم تینا هاشمی بود که از جوانها هستند. به نظرم این ترکیب، ترکیب طلایی و برندهای در «پسر دلفینی» شد.