رودسری - انوشیروان یکی از مشهورترین پادشاهان ایران باستان است؛ او 50 سال سلطنت کرد. در دوران انوشیروان، ایران توانست از زیر بار فشار رومیها کمر راست کند. انوشیروان پیمان صلح با روم را نادیده گرفت و در مدت کوتاهی، بسیاری از سرزمینهای میانرودان را تصرف کرد و با تثبیت قدرت خود در داخل کشور، ثبات سیاسی و شاید اقتصادی مناسبی در ایران به وجود آورد؛ هر چند این ثبات در سالهای پایانی سلطنت وی، دستخوش بحرانهایی شد. انوشیروان از مشاوره وزیری همچون بزرگمهر، طی حدود 10 سال از حکومتش استفاده کرد. با این حال، این شاه بود که تصمیم نهایی را میگرفت و در بسیاری از مواقع، نظر وزیر بر امر شاه غلبهای نداشت. انوشیروان را عادل خواندهاند؛ اما واژه عادل در قاموس شاه مقتدر ساسانی، معنایی متفاوت با عدالتی داشت که امروزه ما از این واژه برداشت میکنیم. اگر عدالت را در معنای «هر چیز را در سر جای خود نهادن» بگیریم، در اندیشه انوشیروان، نظام طبقاتی عصر ساسانی، عین عدالت بود و نمیشد «کفشگرزاده»، حتی با دارا بودن قریحه و هوش فراوان، به مقام دبیری نائل شود. هرچند که این داستان نقل شده توسط فردوسی توسی، به نظر غلوآمیز میآید، اما درواقع بازخوردی از شرایط و زمانه انوشیروان است؛ نقل کردهاند که یک بار، وقتی شاه مالیاتهای جدیدی وضع کرد، از طبقه دبیران که ریاست آن را «دبیران مهشت» بر عهده داشت، خواست تا در باب کم و کیف آن نظر دهند و ایرادهای آن را بیان کنند؛ یکی از دبیران به گمان اینکه سخن شاه تعارف نیست، گفت که بستن مالیات ثابت بر اموالی که دایمی نیستند، خلاف عدالت است و رعیت را گرفتار ظلم میکند. انوشیروان دستور داد تا سایر دبیران، آن دبیر منتقد را آنقدر با قلمدان بزنند تا بمیرد! آنگه که مرغ روح دبیر منتقد پرکشید، دبیران یکصدا فرمان شاه را عین عدالت خواندند!
با این اوصاف، چرا باید انوشیروان را عادل بدانیم؟ پاسخ به این پرسش را باید در شرایط سیاسی و اجتماعی عصر ساسانی جست. واقعیت آن است که تدوین تاریخ در این عصر، بیشتر بر دوش موبدان زرتشتی است و آنها هستند که خوب یا بد بودن افراد را تعیین میکنند. چنانکه موبدان، یزدگرد یکم ساسانی را به دلیل ملایمت با مسیحیان، «بزهکار» خوانده و نامی نکوهیده از وی در متون تاریخی به جا گذاشتهاند، درباره انوشیروان نیز، با چنین مسئلهای روبهرو هستیم؛ پدرش، قباد یکم ساسانی، برای کاهش نفوذ اشراف و موبدان، رو به جانب مزدک کرد که آیینی جدید را مقابل زرتشتیگری علم کردهبود. این رویکرد، بر موبدان و طبقه جنگسالاران، سخت گران آمد. پس از مرگ قباد یکم، جدال برای جانشینی وی، میان دو پسرش کاووس و خسرو آغاز شد. مزدکیان جانب کاووس را داشتند و موبدان سوی خسرو را گرفتند و وی را «انوشگروان» یا «انوشیروان» صفت دادند؛ خسرو وعده داد که چون افسر شاهی را بر سر بگذارد، مزدکیان را طعمه تیغِ بیدریغ خود کند و چون این مقام را به چنگ آورد، با مزدکیان همان کرد که گفته بود. موبدان جملگی از اقدام انوشیروان خرسند شدند و وی را عادل دانستند، چرا که به زعم آن ها، هر چیزی را سر جای خود قرار داد و اوضاع را به شیوه گذشته باز گرداند. در دوره خسرو اول، انوشیروان، مزدکیان سخت مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و بسیاری از آن ها کشته شدند. به احتمال زیاد، صفت اعطایی موبدان به انوشیروان، در متون تاریخی تسرّی یافت و داستانهایی افسانهگون حول آن شکل گرفت که پس از اسلام نیز، زینت دفتر مورخان مسلمان شد.