مصطفی نجفی
info@khorasannews.com
در ۲ دهه اخیر، آمریکا و کلیت غرب به همراه متحدان منطقه ای آن از جمله رژیم صهیونیستی، به دنبال آن بوده اند تا پروژه قدرت ایران را از طریق مهار ۳ منبع بازدارندگی و قدرت آن یعنی توانمندی هسته ای، توانمندی موشکی-پهپادی و ظرفیت نامتقارن منطقه ای(محور مقاومت) کنترل کنند و مانع از تغییر موازنه امنیتی در منطقه شوند.
آن چه قابل توجه به نظر می رسد این است که در دستوکار سیاسی-امنیتی آمریکا و متحدان، نقطه آغاز پروژه مهار ایران، برنامه هسته ای ایران بود و به همین دلیل، بخش غالب سیاست های آن ها در برابر ایران، معطوف به مناقشه هسته ای و محدود کردن توان هسته ای ایران بود.
امضای برجام در سال2015 نیز به گفته بسیاری از موافقان آن در محافل آمریکایی و اروپایی و حتی در داخل ایران، می توانست سرآغاز توافقاتی دیگر با تهران در سایر حوزه های مورد اختلاف از جمله برنامه موشکی و ظرفیت های منطقه ای ایران و مهار آن ها باشد. ایده هایی مانند برجام ۲ و ۳ نیز ناشی از چنین دیدگاهی بود. در واقع، در این پروژه قرار بود در گام نخست، برنامه هسته ای ایران، در گام دوم برنامه موشکی و در گام نهایی برنامه منطقه ای ایران مهار و در یک چارچوب حقوقی و سیاسی در قبال امتیازاتی همچون رفع تحریم ها محدود شوند.
اما خروج آمریکای ترامپ از برجام در می ۲۰۱۸، این روند را متوقف کرد و به رغم برخی تلاش ها، برجام احیا نشد و با وقوع جنگ اوکراین و غزه، پروژه مهار ایران وارد مسیر جدیدی شد.
مسیری که به نظر می رسد دیگر از برنامه هسته ای ایران آغاز نمی شود؛ بلکه نقطه آغاز آن نسبت به پروژه نخست، معکوس شده است. یعنی غرب با محوریت آمریکا به این ارزیابی رسیده است که باید برای مهار ایران، مسیر و روند مهار را از هسته ای، موشکی، منطقه ای به منطقه ای، موشکی، هسته ای تغییر دهد و معکوس کند.
به همین دلیل است که پس از وقوع جنگ اوکراین و غزه، غرب به تدریج از مذاکرات هسته ای فاصله گرفت و نقطه آغاز برنامه مهار ایران را معکوس کرد تا جایی که تلاش های ایران برای متقاعد کردن غرب به منظور آغاز مذاکرات هسته ای و رسیدن به یک توافق جدید نیز تاکنون بی نتیجه بوده است.
حال سوال این است که چرا سیاست های منطقه ای ایران به عنوان نقطه شروع برنامه مهار در نظر گرفته شده است؟
یکی از پیشران ها و دلایل عمده خروج ترامپ از برجام و شکست آن، فشار فزاینده مخالفانی بود که استدلال می کردند توافق برجام و محدود کردن توان هسته ای با ایران بدون محدود کردن پروژه موشکی و شبکه قدرت منطقه ای آن، عملا تهدیدی علیه آمریکا و متحدان منطقه ای اش است و امکانات و منابع بیشتری در اختیار ایران می گذارد تا پروژه قدرت منطقه ای اش را پیش ببرد. به همین دلیل هم طیف ضد ایرانی و به ویژه جمهوری خواهان در آمریکا و هم متحدان واشنگتن در خاورمیانه از جمله اسرائیل، عربستان و امارات از هیچ تلاشی برای نابودی برجام فروگذار نکردند. مسئله ای که بارها ترامپ نیز بر آن تاکید و زمینه های خروج آمریکا از برجام را فراهم کرد.
از نظر متحدان آمریکا و مخالفان برجام در واشنگتن، تناقض توافق هسته ای این بود که اگرچه برنامه هسته ای ایران را در یک بازه زمانی مشخص محدود و مهار می کرد، اما همزمان به ایران منابع و ظرفیت اقتصادی لازم برای تضعیف رقبای منطقه ای اش را که از قضا متحدان غرب در خاورمیانه هستند(مشخصا عربستان، اسرائیل و امارات) می داد.بنابراین، اگرچه توافق هسته ای یکی از منابع بازدارندگی بالقوه ایران(هسته ای) را محدود می کرد اما همزمان منجر به تقویت دو اهرم دیگر قدرت ایران یعنی موشکی-تسلیحاتی و نامتقارن (شبکه قدرت مقاومت) می شد.
این تناقض برای آمریکا و متحدان در شرایطی رفع می شد که ایران به برجام ۲ و ۳ برای محدود کردن برنامه موشکی و منطقه ای اش تن می داد. اما تهران بر اساس منطق استراتژیک و امنیتی خود، برجام ۲ و ۳ را به عنوان «تله مهار» و نقطه پایان خوداتکایی استراتژیک خود می دانست و از همان ابتدا مخالفت جدی اش با برجام موشکی و منطقه ای را اعلام کرد.
بنابراین، برنامه مهار ایران از مجرای برجام هسته ای پیش نرفت و متوقف شد.
جنگ اوکراین و در ادامه جنگ غزه را باید نقطه عطف معکوس کردن فرایند و روند برنامه مهار ایران تلقی کرد.
در بحبوحه این دو جنگ، به نظر می رسد، آمریکا و اروپا به این ارزیابی رسیده اند که مذاکرات هسته ای نمی تواند تامین کننده منافع امنیتی آن ها در برابر ایران باشد و محدود کردن برنامه هسته ایران با یک توافق می تواند منجر به قدرتیابی ایران در برنامه های دیگر(موشکی- منطقه ای) شود.
لذا، جنگ اوکراین و ادعای ارسال موشک و پهپادهای ایرانی به روسیه، ضرورت مهار توان موشکی ایران و جنگ غزه، ضرورت تضعیف ظرفیت های منطقه ای ایران را برای آمریکا و متحدان، برجسته ساخت. در این دو جنگ، برنامه هسته ای و مذاکرات مرتبط با آن، از دستورکار خارج شد و دو منبع قدرت دیگر یعنی ظرفیت های موشکی-پهپادی و منطقه ای مورد توجه قرار گرفت.
در این میان، جنگ غزه آغاز تلاش برای سازگاری و تطبیق پذیری راهبردی اسرائیل و آمریکا در برابر اهرم های بازدارندگی ایران بوده است. عملیات وعده صادق نقطه عطفی بود که آن ها تلاش کردند برای نخستین بار در منطقه، لایه های متعدد و هماهنگ پدافندی را از عراق تا سرزمین های اشغالی برای کم اثر کردن حمله موشکی-پهپادی ایران و رهگیری آن ها ایجاد کنند.
اگرچه تعدادی از موشک های قدرتمند ایران به سرزمین های اشغالی اصابت کردند اما پدافند مشترک هوایی( آمریکا، اسرائیل، فرانسه، انگلیس و متحدان منطقه ای آن ها از جمله اردن) ابتکاری بود که آن ها برای نخستین بار برای کاهش آسیب پذیری حملات ایران اجرا و تمرین کردند.
از سوی دیگر، تحولات اخیر به ویژه در یکماهی که گذشت، تلاش بی سابقه ای از سوی رژیم صهیونیستی با هماهنگی و همکاری کامل امنیتی- اطلاعاتی و لجستیکی آمریکا بود تا قدرت نامتقارن ایران یعنی محور مقاومت را مهار و ضربات سنگینی به آن وارد کنند که ترور مقامات و فرماندهان حماس و مهم تر از آن حزب ا... و در راس آن، شهید والا مقام مقاومت سید حسن نصرا... از جمله این اقدامات بود.
نکته قابل توجه این که عملیات ترور رژیم صهیونیستی در هدف قرار دادن شهید نصرا...، «نظم جدید» (new order) نام گذاری شد که به معنای دستورکار جدید رژیم و آمریکا برای توسعه برنامه مهار ایران و تمام بازیگران محور مقاومت است.
همچنین، بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی، پس از ترور شهید نصرا...، اظهار کرد که این ترور آغاز تلاش برای تغییر موازنه قدرت منطقه ای است.
جرد کوشنر داماد ترامپ نیز که رابطه نزدیکی با نتانیاهو دارد و یکی از طراحان و مجریان توافق ابراهیم است، با انتشار مطلبی، ترور سید حسن نصرا... و تضعیف حزب ا... را نقطه عطفی برای ضربه زدن به ایران به ویژه حمله به تاسیسات هسته ای ایران قلمداد کرد.
روند تحولات و تحرکات نظامی- امنیتی منطقه حکایت از آن دارد که برنامه مهار منطقه ای و موشکی ایران آغاز شده و در یک ماه گذشته شتاب گرفته است. در یک راهبرد گام به گام، اسرائیل به همراهی آمریکا و کمک های پنهان متحدان عرب در منطقه، پس از غزه و لبنان، به احتمال زیاد به سراغ سایر اضلاع مقاومت از جمله در سوریه، عراق و یمن خواهند رفت تا بنا به گفته نتانیاهو توازن قوای منطقه ای را تغییر دهند و نظم جدیدی را در منطقه مستقر کنند و ایران را به عقب برانند.
در چنین وضعیتی، برنامه هسته ای ایران که تا پیش از این، اولین دستورکار مهار ظرفیت های بازدارندگی ایران بود، به آخرین و در عین حال مهم ترین دستورکار تبدیل می شود. در واقع، از نظر نگارنده دستورکار جدید آن ها این است که ابتدا بازوهای منطقه ای ایران را تضعیف و سپس با کاهش ریسک اقدامات منطقه ای ایران، برنامه هسته ای را با توافق یا تقابل مهار کنند. بر همین اساس است که کوشنر می گوید تضعیف حزب ا... فرصت مناسبی برای حمله به تاسیسات هسته ای ایران است.
بنابراین، برنامه مهار ایران در قیاس با گذشته تغییر یافته و معکوس شده است و مهار بازوهای منطقه ای ایران نقطه آغاز آن است. مهار توانمندی موشکی ایران و متحدان از طریق همکاری مشترک پدافندی در منطقه نیز همگام با آن در دستورکار قرار دارد.
در این شرایط، آن چه مهم به نظر می رسد این است که ایران در میانه یک جنگ قرار دارد و دیگر موضوعی همچون بازدارندگی چندان محلی از اعراب ندارد. آن چه اکنون ایران به آن نیازمند است موازنه تهدید در برابر دشمن است. بدون اعمال تهدید معتبر، موازنه قدرت به ضرر ایران تغییر می یابد و دشمن گام های بیشتری برای پیشبرد پروژه مهار ایران برخواهد داشت.