سید خلیل سجادپور
info@khorasannews.com
 پیرزن 78 ساله ای که به پیشنهاد اطرافیانش، قصد داشت بیماری ستون فقرات خود را با طب سوزنی درمان کند،به طور ناگهانی زیر سوزن های طبی جان سپرد و بدین ترتیب با فرار درمانگر از صحنه حادثه، ماجرای یک پرونده قضایی آغاز شد.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، در اولین روز مهر  پیرزن 78 ساله ای از تربت حیدریه راهی مشهد شد تا برای درمان تنگی کانال نخاعی در ستون فقرات خود نزد پزشک متخصص برود چراکه از قبل نوبت معاینه از پزشک متخصص را دریافت کرده بود؛ اما وقتی به مشهد رسید و به منزل یکی از نزدیکانش رفت، سخن از درمان های دیگری به میان آمد که در این اثنا یکی از آشنایان پیشنهاد طب سوزنی را مطرح کرد و مدعی شد که فرد درمانگری را می شناسد که می تواند این بیماری را به راحتی معالجه کند. بالاخره در میان اصرارهای اطرافیان، پیرزن تسلیم شد و مرد درمانگر نیز ادعا کرد در طبقه همکف ساختمان بماند و فعلا نزد پزشک متخصص ستون فقرات نرود! طولی نکشید که مرد مدعی درمان با طب سوزنی وارد منزل شد و زمانی که سوزن های طبی را بر پیکر پیرزن فرود آورد، ناگهان رنگ از چهره بیمار پرید و اطرافیان  با مشاهده حالت تهوع پیرزن، نگرانی سراسر وجودشان را فراگرفت  اما مرد درمانگر همچنان ادعا می کرد مشکلی نیست! تا این که دیگر پیرزن نفس نکشید و بی حرکت شد! وقتی با تماس اهالی منزل، نیروهای اورژانس وارد طبقه همکف ساختمان شدند، مرد مدعی درمان با طب سوزنی به بهانه این که کیفش را باید به دوستش بدهد از صحنه مرگ گریخت و بدین ترتیب با تایید مرگ پیرزن زیر سوزن های طبی، پرونده ای جنایی روی میز قاضی ویژه قتل مشهد گشوده شد. دقایقی بعد قاضی دکتر صادق صفری دستور بازداشت مرد درمانگر را در حالی صادر کرد که اولیای دم حاضر به  کالبدشکافی جسد نشدند و رضایت خود را اعلام کردند، در عین حال تحقیقات با دستور قضایی  ادامه یافت.

​​​​​​​اختصاصی خراسان
سید خلیل سجادپور
info@khorasannews.com
با دستگیری اعضای یک باند مالخری  مجموعه بزرگی از اموال سرقتی در حالی کشف شد که سرکرده باند یک ماه قبل دستگیر و با سپردن وثیقه به دستگاه قضایی تا زمان تکمیل تحقیقات آزاد شده بود.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ،شب دوم مهر بود که زنگ گوشی تلفن همراه رئیس کلانتری شفای مشهد به صدا درآمد و یکی از منابع اطلاعاتی مردمی،از فعالیت دوباره مالخر معروف به «مازیار» خبر داد که مدتی قبل به اتهام مالخری دستگیر و به مراجع قضایی معرفی شده بود. درپی دریافت این خبر ،بی درنگ گروهی از عوامل انتظامی وارد عمل شدند و تحقیقات  نامحسوس گسترده‌ای را آغاز کردند.بررسی های آنان نشان داد، متهم 40‌ساله اموال سرقتی را در طبقه همکف یک منزل مسکونی در بولوار فلسطین مخفی کرده است. با به دست آمدن این اطلاعات،مراتب به مقام قضایی در دادسرای عمومی و انقلاب گزارش شد و دقایقی بعد با هماهنگی های قضایی ،گروه کارآزموده ای از افسران دایره تجسس با نظارت مستقیم سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا) عازم خیابان فلسطین شدند و محل مذکور را به محاصره درآوردند. در همین حال «مازیار» به همراه یکی از همدستانش از مخفیگاه بیرون آمدند و در حالی که قصد داشتند سوار پراید شوند که مقابل مخفیگاه پارک بود،ناگهان به طور غافلگیرانه ای در چنگ پلیس گرفتار شدند. لحظاتی بعد ماموران انتظامی وارد مخفیگاه «مازیار»شدند و مجموعه بزرگی از اموال سرقتی را مشاهده کردند که انگار نمایشگاهی از لوازم مسروقه برپا شده بود. با کشف قطعات انواع خودروها،کپسول آتش نشانی،علایم و نشانه های راهنمایی و رانندگی،گوشی تلفن،لپ تاپ، دریل برقی،فلش،انواع ابزار و آچار،سنگ فرز،تبلت،انواع کاغذ دیواری،زاپاس،قیچی آهن بری،دوچرخه و... مشخص شد که متهمان با باندهای بزرگ سرقت در ارتباط هستند و اموال سرقتی را به مخفیگاه خود انتقال داده اند تا در فرصت مناسب آن ها را به فروش برسانند.
 این در حالی بود که مقادیری موادمخدر و مشروبات الکلی نیز کشف شد و بدین ترتیب نیروهای انتظامی با چند خودرو،اموال به یغما رفته شهروندان را به مقر انتظامی منتقل کردند تا اقدامات پلیسی برای شناسایی مالباختگان انجام شود. در همین حال بررسی های افسران دایره تجسس بیانگر آن بود که «مازیار»حدود یک ماه قبل به اتهام مالخری دستگیر شده و با سپردن وثیقه به دادسرا تا تکمیل تحقیقات آزاد شده بود. این متهم که سوابق متعدد کیفری دارد، در بازجویی های فنی همدست خود را نیز لو داد و مشخص شد که آن ها هر نوع لوازم سرقتی مانند پروژکتور ،دوربین مداربسته،کپسول گازو ... را خریداری می کردند. تحقیقات بیشتر برای کشف جرایم احتمالی دیگر این تبهکاران سابقه‌دار در حالی آغاز شد که متهمان با دستور مقام قضایی روانه زندان شدند و اموال سرقتی نیز در کلانتری شفا مقابل دید مالباختگان قرارگرفت. 

روزی که عاشقانه پای سفره عقد نشستم ، حتی برای لحظه ای هم تصور نمی کردم که من قربانی یک راز شوم شده ام و اکنون...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،زن42ساله با بیان این که قربانی خودخواهی ها و اشتباهات دیگران در زندگی شده است، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: پنج سال بیشتر نداشتم که اولین شوک وحشتناک ،قلبم را فروریخت و دنیا را برایم سیاه کرد؛ چرا که از درگیری و مشاجره های اطرافیانم فهمیدم که من دختر خانواده دیگری هستم و آن ها مرا به عمو و زن عمویم هدیه داده اند. در حالی که تصور می کردم تنها فرزند پدر و مادرم هستم، ناگهان پدر و مادر واقعی ام مرا با تهدید و مشاجره های لفظی از زن عمویم گرفتند و من چهارمین فرزند خانواده شدم . با وجود این نمی توانستم محبت های عاشقانه عمو و زن عمویم را فراموش کنم. چنان دچار شوک وحشتناکی شده بودم که واقعیت ماجرا برایم باورناپذیر بود. به همین خاطر با دلی پرغصه و چشمانی گریان از عمو و زن عمویم جدا شدم ولی بازهم آن ها را پدر ومادرخودم می دانستم و به پدرو مادر واقعی خودم عشقی نداشتم. خلاصه روزهای سختی را تا 15 سالگی سپری کردم و در این شرایط خواستگاران زیادی هم به منزلمان  رفت و آمد داشتند ولی من می‌خواستم با کسی ازدواج کنم که از صمیم قلب عاشقش شوم. مدتی بعد مادر«شاهرخ»مرا خواستگاری کرد و من در یک نگاه شیفته جوانی شدم که 10سال از خودم بزرگ تر بود. به همین خاطر خیلی زود پای سفره عقد نشستم و عاشقانه زندگی‌ام را با «شاهرخ» آغاز کردم. احساسم این بود که بعد از همه این تلخکامی‌ها ،به خوشبختی رسیده ام اما شوهرم گویی جوانی غمزده و گوشه گیر بود. او کمتر سخن می‌گفت و رفتارهای بسیار سرد و بی روحی با من داشت. با وجود این من عاشق شاهرخ بودم و به رفتارهای مرموز او توجهی نمی کردم تا این که روزی به طور اتفاقی سخنان مادرشوهرم را شنیدم که تلفنی با دختر بزرگش صحبت می کرد. او می گفت:«شاهرخ» اصلا به چهره این دختر هم نگاه نمی کند و من می ترسم او متوجه ماجرا شود! این جمله مرا بسیار نگران کرد. خیلی کنجکاو شدم تا به این راز پنهان پی ببرم. بالاخره پس از مدتی جست وجوهای زنانه،یکی از بستگان نزدیک شوهرم راز شومی را برایم فاش کرد. او گفت:شاهرخ قبل از آن که با تو ازدواج کند به زن مطلقه ای دل‎باخته بود که 15سال از خودش بزرگ‎تر بود ولی برای ازدواج با او با مخالفت شدید پدرو مادرش روبه‎رو شد. در این هنگام مادرشاهرخ برای آن که فرزندش را از این ازدواج تلخ نجات دهد، تو را برایش خواستگاری کرد اما «شاهرخ» همچنان به دنبال ارتباط با آن زن مطلقه بود. او حتی در جشن عقدکنان شما هم حضور داشت ... دیگر نمی توانستم این حرف ها را تحمل کنم! قلبم شکست و روح و روانم درهم ریخت. به سرعت به خانه بازگشتم و در فیلم ها و تصاویر جشن عقدکنان آن زن غریبه را دیدم. حالا دیگر نمی توانستم مانند گذشته به شاهرخ عشق بورزم!دختر یک ساله ام را به آغوش کشیدم و با صدای بلند گریه کردم. ازآن روز به بعد تصمیم گرفتم با شرکت در کلاس های آموزش آرایشگری ،روزگار تلخم را در آرامش بگذرانم ولی هیچ گاه نتوانستم خیانت مادرشوهرم را فراموش کنم! مدتی بعد دچار افسردگی شدید شدم و تحت درمان روان‎پزشک قرارگرفتم. با آن که اکنون دخترم نوجوان است ولی رفتارهای شاهرخ نه تنها تغییر نکرده بلکه او به بهانه های مختلف من و «سیمین» را رها می کند و حتی مخارج زندگی را هم نمی پردازد. اکنون در دوراهی طلاق قراردارم ولی هیچ گاه مادر شوهرم را به خاطر این نقشه شوم نمی بخشم ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری نجفی مشهد)بررسی های روان‌شناختی توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری برای پیشگیری از طلاق آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی