غم نان اگر بگذارد
نگاهی گذرا به کتاب «گرسنه» نوشته «کئوت هامسون»
حیدر کاسبی- «هنر غیرمستقیم گویی» نمادپردازی یا سمبولیسم در ادبیات همواره یکی از شیوههای انتقال پیام بوده است. طبیعی است شعر یا داستانی که با یک بار خوانش همه چیز را در لایههای سطحی اثر برملا و مستقیم گویی میکند، ماندگاری کمتری داشته و شنوندهاش با همان خوانش اول آن را کنار میگذارد. کارکرد نماد نه تنها در شعر بلکه در داستان هم بسیار حائز اهمیت است و نویسنده میتواند با این فن حرفهایش را به شکلی غیرمستقیم بگوید. کتاب «گرسنه» نوشته «کئوت هامسون» یکی از بهترین نمونههای داستان نمادین است که در آن نویسنده بیشترین بهره را از این صنعت ادبی برده و به شکلی غیرمستقیم چیزی که میخواسته است را از زبان شخصیت اصلی داستان نوشته است.
ذهن زیبای سیال نویس
«کئوت هامسون» یکی از جنجالیترین نویسندگان قرن بیستم است و بعد از نوشتن رمان گرسنه اگر نگوییم نقطه عطف، دست کم شیوهای جدید در داستاننویسی جهان به وجود آورده تا آن جا که بر نویسندگانی چون «کافکا»، «جیمز جویس» و «هنری میلر» بیشترین تأثیر را گذاشته است. همچنین او را پدر شیوهای نوین در داستاننویسی میدانند و معتقدند بعد از او بوده است که جریانی به اسم «سیال نویسی» و «سیال ذهن» در ادبیات رواج یافته است. اعتراض و عصیان در داستان «گرسنه» با همان فن سیال ذهنی و کاملاً به شکلی غیرمستقیم روایت میشود و در متن کتاب اصلاً خبری از شگردهای دست فرسود که گاه به سمت مقالهنویسی میروند نیست. قهرمان داستان که نماد انسانی روشنفکر اما گرسنه است، در ابتدا آنقدر درگیر مسئله شریف زندگی کردن هست که حاضر نباشد به هر خفتی تن دهد، در ادامه اما غم نان او را به سمتی میبرد که عزتنفسش زیر سؤال رفته و برای سیرکردن شکمش حتی حاضر است کت تنش را هم بفروشد. یک چنین انسانی که برای ابتداییترین مسائل زندگی احساس درماندگی میکند آیا نماد نویسندگان جهان در قرن بیستم نیست؟
رمان گرسنه و چندین اقتباس سینمایی
«گرسنه» آنقدر کتاب مهمی است که چندین و چند اقتباس سینمایی از آن ساختهشده است. مهمترین آنها فیلمی با همین نام یعنی «گرسنه» به کارگردانی «هنینگ کارلسن» و بازی تحسینبرانگیز «پر اسکارشن» است. میگویند «پر اسکارشن» برای این که بتواند هرچه بهتر نقش شخصیت اول فیلم را بازی کند، چندین کیلومتر راه را از شهری به شهر دیگر و با شکمگرسنه پیاده طی کرده و در این مسیر کیلوهای زیادی از وزنش را ازدستداده است.
فیلم «کارلسن» از معدود اقتباسهایی است که با خود کتاب برابری میکند و تا حدود زیادی توانسته است جزئیات را از داستان به سینما منتقل کند. در بخشی از داستان که شخصیت اول آن مختصر پولی نصیبش میشود اولین کاری که میکند به رستورانی در شهر میرود و با بضاعت اندکش پیش غذایی سفارش میدهد. اوج داستان که همذات پنداری و احساس مخاطب را برمیانگیزد، همینجاست که «پر اسکارشن» باوجود گرسنگی وحشتناک در مواجهه با غذایی که بعد از مدتها نصیبش شده مثل یک اشرافزاده برخورد میکند و بعد از خوردن چند قاشق سوپ، باوجود گرسنگی وحشتناک، باقی مانده غذا را کنار میزند.
«کئوت هامسون» چه میخواهد بگوید غیرازاین که عزتنفس آدمی در درجه اول اهمیت است و به چه چیزی میخواهد معترض باشد جز جامه مدرنی که کرامتی برای نویسندهاش قائل نیست.
ظاهرم را حفظ کردم و گریستم
در بخشی از کتاب میخوانیم: «ظاهرم را حفظ کردم و به اولین قصابی که رسیدم گفتم: آه لطفاً یک استخوان برای سگم به من بدهید که کمی گوشت به آن چسبیده باشد، طعمی نداشت، بوی مشمئزکننده خون کهنه از استخوان برمیخاست. مثل کسی که تسخیرشده است شروع به جویدن کردم، بهقدری گریستم که استخوان خیس و آغشته به اشک شد.»
«گرسنه» در ایران بارها ترجمه و منتشرشده است که از مهمترین آنها میتوان به ترجمه احمد گلشیری توسط انتشارات نگاه اشاره کرد.