بنیان نهادن «نهضت تنباکو» توسط همتای امیرکبیر
آیتا... محمدتقی آقانجفی اصفهانی چگونه توانست علمای ایران و عراق را علیه اعطای امتیازهای استعماری به انگلیس بسیج کند؟
جواد نوائیان رودسری – تحولات گسترده اجتماعی و سیاسی در ایران، در نیمه دوم دوران حکومت ناصرالدینشاه قاجار شتاب و گسترش بیشتری یافت؛ آگاهیهای مربوط به تجربیات مردم دیگر کشورها، از طریق روزنامههای فعال فارسیزبان در داخل و خارج، به دست ایرانیان رسید و ذهنها را متوجه اموری کرد که شاید تا پیش از آن، کمتر به آن میاندیشیدند. در چنین زمانی بود که فقهای برجسته، با تمسّک به ظرفیتهای گسترده شرع انور، به این تغییرات واکنش نشان دادند و ضمن نفی آنچه برخلاف مصالح مردم و مغایر با آموزههای دینی بود، بر پذیرش آنچه که به سعادت ملّت و رشد و رفاه جامعه اسلامی میانجامید، اهتمام ورزیدند. در بین این فقها، گاه به چهرههایی بر میخوریم که بیش و پیش از دیگران، گام در این مسیر مهم و راهبردی گذاشتند و برای احیای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران، گامهای بلندی برداشتند. مرحوم آیتا... محمدتقی آقانجفی اصفهانی، در زمره این دسته از علما و فقهای بزرگ قرار داشت؛ عالمی نامدار که باید وی را یکی از برجستهترین سیاستمداران دوران خودش بدانیم؛ هم او که سیدجمالالدین اسدآبادی، تالی امیرکبیرش میداند و درباره وی مینویسد: «حرارتی به کلهاش دیدم که در بیزمارک (بیسمارک: صدراعظم سیاستمدار و مشهور آلمانی) نبود و راستی اگر وزارت اعظم ایران را داشت، مانند امیرکبیر حفظ حدود مملکت مینمود که بیگانه یک وَجَب نَبَرد.» چنانکه در ادامه این نوشتار به آن خواهیم پرداخت، آقانجفی در حوزه سیاست، از تیزبینی و قریحهای خاص برخوردار بود؛ قریحهای که میتوانست در مواقع بحرانی و گلوگاههای خطرناک تاریخی، وی را در گرفتن تصمیمات راهبردی یاری کند. افزون بر این، شجاعت مرحوم آقانجفی که شهرت فراوانی داشت، باعث میشد که در ورود به مبارزه با ستمگری عوامل داخلی و سوءنیتهای استعمارگران، از هیچ چیز نهراسد و به همین سبب، به دشمن شماره یک آن ها در ایرانِ مرکزی تبدیل شود. آنچه در ادامه خواهید خواند، تنها گزیده و فرازهایی از حیات پرثمر و شگفتانگیز آیتا... محمدتقی آقانجفی اصفهانی محسوب میشود. حق این است که بگوییم، بیان همه ویژگیهای شخصیت و سلوک او در حوزههای گوناگون، در چنین یادداشت محقّر و با چنین قلم نارسایی، ممکن و میسّر نیست؛ در بیانِ اثبات این قصور، به نظر، یادآوری تحقیق آقای رحیم قاسمی در باب شناخت شاگردان آقانجفی کافی است؛ وی در سال 1394ش، در بیش از دو جلد و حدود 800 صفحه، تنها به معرفی شاگردان مشهور آقانجفی و تأثیر او بر این افراد پرداختهاست!
برخاسته از خاندانی خاص
آیتا... محمدتقی آقانجفی اصفهانی در 30 فروردین سال 1225، در اصفهان و در خانوادهای متولد شد که نه فقط پرورنده عالمان و بزرگان دین بودند بلکه سابقهای طولانی در مبارزه با ستمگری و انحرافات عقیدتی داشتند. مرحوم محمدباقر نجفی اصفهانی، پدر آقانجفی، در زمره علمایی قرار داشت که قاطعانه در برابر اقدامات استعماری و نیز انحرافات بابیه که به دنبال تخریب اساسی عقاید مردم مسلمان ایران بودند، ایستاد و ذکر این ایستادگی، در متون مربوط به تاریخ جنبش بابیه، زیاد به چشم میخورد. جد آقانجفی، یعنی محمدتقی رازی اصفهانی هم، از استادان بنام حوزه علمیه اصفهان بود و علمای نامداری مانند میرزای بزرگ شیرازی، نزد او به فراگیری علم پرداختهبودند. مرحوم آقانجفی، مقدمات را در اصفهان فراگرفت و سپس راهی نجف اشرف شد و در این شهر، از محضر علمایی چون میرزای بزرگ شیرازی (شاگرد جدّ آقانجفی)، شیخ مهدی کاشفالغطاء و شیخ راضی نجفی بهره بُرد و به درجه اجتهاد رسید. آنگاه بر اساس رؤیایی که دیدهبود، تصمیم گرفت به زادگاهش باز گردد و خادم مسلمانان باشد.
حضور تحولآفرین
حضور آقانجفی در اصفهان، این شهر را از دو جهت دچار تحول کرد؛ نخست اینکه حوزه علمیه اصفهان با حضور آقانجفی و تدریس کمنظیر وی و نیز، دهها تألیف ارزشمندش، بیش از گذشته رونق یافت و به گمان برخی، به اوج عظمت خود رسید و دوم اینکه، حضور آقانجفی که فقیهی سیاسی و سخت پایبند به اصلاحات اجتماعی و فرهنگی بود، سدّی محکم را در برابر زیادهرویها و تعدی های حُکّامی مانند مسعودمیرزا ظلّالسلطان (فرزند ارشد ناصرالدینشاه که به دلیل نداشتن مادر قاجاری، از ولیعهدی و حکومت باز ماند) به وجود آورد که با پشتوانه دربار، به دنبال چپاول ثروت مردم و رسیدن به حدّ نهایت استبداد بودند. آقانجفی بدون تعارف و واهمه، هیچ اعتنایی به ظلالسلطان و ناصرالدینشاه نداشت و آن ها را ستمگرانی میدانست که جز غارت مالِ رعیت، فکر دیگری ندارند. کار به جایی رسید که ظلالسلطان در نامهای به پدرش، از آقانجفی سعایت کرد و شاه قاجار را از عواقب حضور وی در اصفهان ترساند و ناصرالدینشاه را واداشت که برای مدتی، آقانجفی را محترمانه به تهران تبعید کند. طبق اسناد موجود، این موضوع خواست استعمار روس و انگلیس هم بود. با این حال، حضور آقانجفی در تهران، خود باعث گسترش بیداریهای سیاسی در میان مردم متدین و طلاب شد؛ حلقه درس او برقرار بود و هر آنچه را که برای مبارزه با ظلم و استعمار صلاح میدانست، بر زبان میآورد. اما شاید، برجستهترین و مشهورترین اقدام آقانجفی، پایهگذاری نهضت تنباکو باشد که در آن، شدیدترین تقابل را با استبداد داشت و باید آن را به عنوان پدید آورنده یکی از نقاط عطف تاریخ ایران در نظر بگیریم.
بنیان گذار نهضت تنباکو
با انعقاد قرارداد موسوم به «رژی» در اسفند 1268ش که بر اساس آن، امتیاز خرید و فروش تنباکو در ممالک محروسه ایران به یک انگلیسی به نام «تالبوت» واگذار شدهبود، بیش از یک سوم نفوس ایران که عملاً در فرایند تولید و توزیع این محصول حضور فعال داشتند، خود را کاملاً تحت سیطره اجنبی میدیدند. با آغاز فعالیت کمپانی رژی در ایران، ابعاد گستردهتری از سوءنیت مدیران کمپانی و تلاش آن ها برای تبدیل ایران به مستعمره خود، به چشم آمد؛ مثلاً آن ها میتوانستند افزون بر ساخت قلعه نظامی در هر نقطه از ایران، هر مقدار سلاح و نیروی مسلّح که نیاز داشتند، وارد کشور کنند. انتشار این موضوع، واکنشهایی را از سوی علما و مردم در پی داشت که نخستین واکنش در اصفهان با هوشیاری آقانجفی اصفهانی رقم خورد. او بعد از مشاهده همکاری ظلالسلطان با مأموران کمپانی و سخت گرفتن بر رعایا و کشاورزان، تصمیم به مقابله گرفت. آقانجفی در گام نخست و در جلسهای با حضور علمای اصفهان، موضوع تحریم توتون و تنباکو را پیش کشید؛ اقدامی که هنوز جنبه عمومی نیافته و میرزای بزرگ شیرازی نیز، احتمالاً دربارهاش اطلاعات و نظری نداشت. آقانجفی برای آنکه کار را گام به گام جلو ببرد، در ابتدا از آیات محمدعلی اژهای و حاج منیرالدین بروجردی، دو تن از مدرسان و علمای حوزه علمیه اصفهان خواست تا فتوای تحریم صادر کنند و آن ها نیز، چنین کردند. اما ظلالسلطان بلافاصله دستور بازداشت و تبعید این دو عالم شجاع را صادر کرد. با تبعید این دو نفر، آقانجفی تصمیم گرفت وارد مرحله بعدی مبارزه شود؛ ابتدا از محمدعلی اژهای و حاج منیرالدین بروجردی خواست که به سامرا بروند و موضوع را با میرزای شیرازی مطرح کنند و همزمان، آقانجفی فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد و علمای برجسته دیگری مانند آیتا... محمدباقر فشارکی از وی در این زمینه، تبعیت کردند. این در حالی بود که هنوز نامه معروف سیدجمالالدین اسدآبادی و مرحوم علیاکبر فالاسیری، برای میرزای شیرازی ارسال نشدهبود. بنابراین، باید آقانجفی را پیشگام نهضت تنباکو و نخستین عالمی بدانیم که به صورت فعال، وارد مبارزه با این قرارداد استعماری شد. این اقدام آقانجفی از سوی حکومت بیپاسخ نماند. شیخ حسن اصفهانی کربلایی در کتاب «تاریخ دخّانیه» به تهدیدهای ناصرالدینشاه در این زمینه اشاره میکند و مینویسد: «درباره جنابشان از جانب دولت و حکومت تهدیدات سختی شده و حتی آنکه از جانب دولت به صراحت به حکومت دارالسلطنه (اصفهان) حکم بَتّی (قطعی و حتمی) رسیده که هرگاه جناب معظمالیه (آقانجفی) و سایر علما از اباحه (مباح کردن) استعمال دخانیات امتناع کنند، حکومت عذر اقامت ایشان را در دارالسلطنه بخواهند و هر گاه از این معنا امتناع نموده و مردم عمومی در این خصوص شورش کنند، خانههای ایشان را به توپ بسته، یک سر خراب کنند.» با این حال، واکنش آقانجفی به این اقدام، کاملاً شجاعانه و بدون کوچک ترین ترس و واهمه بود. او خطاب به فرستاده حکومت گفت: «به شاه بگو تقی از توپ خالی شما نمیترسد!» پایمردی آقانجفی در جریان نهضت تنباکو که در نهایت به صدور فتوا توسط میرزای شیرازی انجامید، چنان واضح و غیرقابل انکار بود که احمد کسروی که با روحانیت و علما سخت دشمنی میکرد، درباره اقدامات وی در اصفهان و پیروزیاش نوشت: «این را میتوان نخستین تکان در توده ایران برشمرد و این، اگرچه به دست علما بود ... خود پیشآمد ارجداری به شمار است و باید در تاریخ یاد آن بماند.» احتمالاً حضور فعال در جریان مبارزه با قرارداد استعماری رژی، آقانجفی را به حمایت از فعالیتهای اقتصادی برای استقلال مالی ایران برانگیخت؛ او مساعدت فراوانی برای ایجاد «شرکت اسلامیه» که توسط برادرش، حاجآقا نورا... اصفهانی و تنی چند از تجّار مسلمان و ایرانی بنیان گذاری شدهبود، مبذول داشت.
اعتقاد به سیاستی که عینِ دیانت است
همانطور که اشاره شد، آقا نجفی اصفهانی بیتردید یک فقیه اهل سیاست بود؛ فقیهی که تحرکات سیاسی فقها را محدود به اقدامات قضایی یا مشاورهای نمیدانست. او رسالهای با عنوان «فی ولایة الحاکم الفقیه» دارد که در آن، به بیان دیدگاههای خود، بر اساس روایات، درباره حکومت اسلامی میپردازد و به صراحت مینویسد: «وَ لَارَیْبَ أن الانبیاءِ کَانَ لَهُم الْوِلایَةَ عَلَی الرَّعیَةَ مُطْلَقاً لَا فیمَا کانَ حُکْمُ اللهِ عَلَی عَدَمِهِ فَیَنْبَغی ثُبوُتَ هَذا الْمَعْنا فِی الْعُلَماءِ أیضاً»؛ و در ولایت پیامبران بر مردم شکی نیست، مگر در آنجایی که دستوری برخلاف آن داشتهباشیم و اثبات این معنا نیز، درباره علما سزاوار است. افزون بر این، او هوش سیاسی فوقالعادهای داشت؛ به سادگی فریب نمیخورد و در مواقع ضروری، تمهیدات ویژهای برای جلوگیری از سوءاستفاده دشمنان میاندیشید. مثلاً در دوره مشروطه و با تشویق جریانهای مشکوک، چنین باب شده بود که افراد، برای اعتراض به حکومت در سفارتخانهها یا کنسولگریهای دولتهای خارجی، به ویژه روس و انگلیس، بست مینشستند؛ آقانجفی این اقدام را تقبیح کرد و مردم را در چنین شرایطی، به بست نشستن و تحصن در مساجد و اماکن مذهبی فرا خواند. در جریان نهضت مشروطه، آقانجفی یکی از مدافعان مهم این نهضت در ایران بود و حتی از او نقل شدهاست که در جایی و ضمن یک سخنرانی گفته: «اگر خونی در راه مشروطه باید ریخته شود، خون من است.» با این حال و با وجود چنین حمایت گسترده و همهجانبهای، مرزهای مشروطه را با مشروعه بودن آن منطبق میکرد. برخی نگاه فقاهتی آقانجفی را درباره مشروطه مشروعه، چیزی بین دیدگاه شیخ شهید، آیتا... فضلا... نوری و آخوند خراسانی دانستهاند. به همین دلیل، مشروطهخواهان افراطی که طالب حذف دین و علمای دینی از سپهر سیاسی ایران بودند، نمیتوانستند به وی برچسب ضدیت با مشروطه بزنند و او را از میدان سیاست بیرون برانند. آقا نجفی، سیاست را عین دیانت میدانست و آن را تکلیف شرعی فرض میکرد؛ به همین دلیل، در روش سیاسی او، اخلاق جایگاهی ویژه داشت و برای حفظ آن، در هر شرایطی تلاش میکرد. وی عدالت را رکن اساسی حکومت و برخاسته از یک سیاست صحیح و مبتنی بر دیانت میدانست. از این رو، سخت در برابر رانتخواری، پارتیبازی و ویژهخواری میایستاد. رفتار وی با صولتالدوله که از مشروطهخواهان اصفهان محسوب میشد، اما ظلم و ستمش، فریاد رعیت را درآوردهبود، نمونه خوبی در این زمینه است. آقانجفی، انجمن مقدس ملی اصفهان را واداشت که وی را محاکمه کنند و دادِ مردم را از صولتالدوله بستانند. آقانجفی، پیش از آنکه به نهضت مشروطه ورود کند، از فعالان و هواخواهان نهضت «تأسیس عدالتخانه» بود که با مهاجرت علمای تهران به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) آغاز شد.
مدافع حقوق مادی و معنوی مردم
یکی از وجوه بسیار مهم زندگی آقانجفی، اهتمام او به وضعیت اقتصادی و فرهنگی مردم بود. استاد جلالالدین همایی، اهتمام آقانجفی را به این موضوع، بسیار جدی میداند. برای آقانجفی، مقابله با جریانهای انحرافی که در پی زدن ریشه اعتقادات مردم بودند هم، موضوعیت بالایی داشت. بخش عمدهای از مبارزات اجتماعی و فرهنگی وی با بابیها، بهاییها و میسیونرهای تبلیغی مسیحی بود که به دنبال سوءاستفاده از شرایط اقتصادی ناگوار آن روزهای ایران و ضربه زدن به اعتقادات مردم بودند. این موضوع، خشم بسیاری از وابستگان به این جریانات را بر انگیخت. به همین دلیل، مهدی ملکزاده و یحیی دولتآبادی از وابستگان به جریان بابیه، زبان به نکوهش آقانجفی گشودند و از نسبت دادن هیچ توهینی به وی، فروگذار نکردند. حسینعلی نوری، سرکرده و بانی فرقه ضاله بهاییت، چنان از مبارزات و اقدامات آقانجفی خشمگین بود که به وی نامهای سراسر ناسزا و توهین نوشت؛ اما آن مرحوم، بیدی نبود که از این بادها بلرزد؛ افسوس که دوران حیات پرثمر و بابرکت وی، چندی نپایید و در 13 تیرماه سال 1392 به پایان رسید. آیتا... محمدتقی آقانجفی اصفهانی، هنگام رحلت 68 ساله بود؛ او سالهای آخر عمر را در حالی گذراند که بیماری آزارش میداد، اما هرگز از تکاپو و تلاش در عرصههایی که اشاره کردیم، باز نماند. پیکر آن مرحوم، پس از تشییع باشکوه مردم اصفهان، در جوار مرقد امامزاده احمد این شهر، به خاک سپرده شد.