ناصر رعیت نواز- بعد از این که قفل انبارهای بنادر و سازمان جمع آوری و فروش اموال تملیکی با سفرهای رئیس جمهور و رئیس قوه قضاییه به استان های بوشهر و هرمزگان باز شد، مشخص شد وضعیت این انبارها بسیار نامطلوب است و کالاهای زیادی در زمان های طولانی در این انبارها باقی مانده و کالاهای بسیاری از بین رفته اند. همچنین خبرها حکایت از این دارد که در انبارهای سازمان اموال تملیکی از هواپیما تا خودروهای لوکس و کانتینرهایی پر از کالا که بیش از 10 سال بدون تعیین تکلیف باقی مانده اند، وجود دارد. البته پیش از این در گزارشی با عنوان «عجایب هفت گانه در گمرک!» از برخی از این کالاها که از دهه 80 در انبارها مانده اند، نوشته ایم. با این حال، مدیر عامل سازمان جمع آوری و فروش اموال تملیکی خبر از رونق و سرعت در تعیین تکلیف و فروش اموال متروکه می دهد. عبدالمجید اجتهادی در گفتو گو با خبرنگار ما از رشد 193 درصدی فروش و رشد 89 درصدی تعیین تکلیف اموال تملیکی در پنج ماه نخست امسال نسبت به مدت مشابه سال گذشته در این سازمان خبر داده است.
امروز به سراغ عبدالمجید اجتهادی مدیر عامل سازمان جمع آوری و فروش اموال تملیکی رفتیم تا از آمار و ارقام فروش در این سازمان و البته دلایلی که باعث شده حجم بالایی از کالاها در انبارها رسوب شود، پرس و جو کنیم.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
هر از چندگاهی، ویدئوهایی از بعضی پدر و مادرها که با تصمیمهای عجیب و غریب، جان کودکشان را بهخطر میاندازند، در شبکههای اجتماعی پربازدید میشود. شاید شما هم در کوچه و خیابان دیده باشید که پدر یا مادری در نگهداری از فرزندش، بیملاحظه است. بهتازگی، ویدئوی ناراحتکنندهای در شبکههایاجتماعی پربازدید شده که در آن، راننده در اقدامی خطرآفرین دختر بچهاش را روی صندوق عقب خودروی در حال حرکت گذاشته و به هشدارهای اطرافیان بیتوجه است. او در پاسخ به اعتراض یک راننده دیگر میگوید: « بچه خودمه، به تو چه ربطی داره!» ادامه، نگاهی روانشناسانه به این ماجرا خواهیم داشت و از ویژگیهای شخصیتی چنین پدر و مادرهایی خواهیم گفت که دست به کارهای خطرناک برای کودکان میزنند.
نهایت بیدقتی ، بیمسئولیتی و ...
والدین سالمبودن یکی از سختترین و پیچیدهترین کارهاست و شاید تعداد کمی از والدین به این توانایی برسند که تمام رفتارهایشان حسابشده و آگاهانه باشد. البته با مطالعه بیشتر و کمک گرفتن از متخصصان این حوزه میتوان به نتیجه بهتری رسید. اما پر واضح است که انجام یک سری رفتارها در حضور کودک، سلامت روانی و گاهی جسمی او را بهخطر میاندازد. به طور مثال، قرار دادن او روی صندوق عقب خودروی در حال حرکت، نشانه خوبی از ویژگیهای شخصیتی والد او نیست. مسئله فقط به اینجا ختم نمیشود. برخی والدین آنقدر به رفتارها و تربیت خود ایمان دارند که حتی گوششنوایی برای شیوه رفتار صحیح با فرزندشان هم ندارند! در ویدئوی اخیر منتشر شده و رفتارهایی از این قبیل که گاهی از والدین سر میزند، نهایت بیدقتی و بیتوجهی والدین را میبینیم. چنین پدر و مادرهایی به احتمال زیاد، با موضوع مسئولیتپذیر بودن آشنا نیستند و در حوزه فکر کردن به عواقب یک تصمیم، ضعفهایی دارند وگرنه دست به چنین کارهایی نمیزنند.
چرایی بهخطر انداختن جان کودک
اما چرا بعضی والدین حاضر میشوند جان کودک شان را در کمین مرگ بگذارند؟ این ماجرا، علل متفاوتی میتواند داشته باشد. حتما قرار نیست تصور کنیم که والدین، آدمهای خیلی متفاوتی از بقیه هستند. برخی پدر و مادرها می خواهند کمبودها و آرزوهای کودکی خود را با چنین کارهایی برای بچه های خود اجرا کنند. بعضی دیگر میخواهند با رفتار غیرمعقول، جسارت داشتن را به بچهها یاد بدهند تا آنها شجاعتر شوند! برخی دیگر فقط حرفشان این است که نمیخواهیم آرزویی به دل بچهمان بماند و چون او دوست دارد عقب خودروی در حال حرکت بنشیند، باید آن را تجربه کند! عدهای هم اصلا درکی از خطر ندارند. شاید هم در صحنهای از یک فیلم، چنین چیزی را دیدهاند و خوش شان آمده. به هرحال علت هرچه باشد در اصل ماجرا فرقی ندارد چون جان یک کودک را به خطر جدی خواهند انداخت.
عواقب واکنش اشتباه این والد برای خودش
درباره واکنش پدر این دختربچه هم که میگوید: «بچه خودمه، به تو چه ربطی داره!»، باید به چند نکته اشاره شود. موضوع این است که والدین حق ندارند به کودک خود مثل یک شیء نگاه کنند و چون اسمشان در شناسنامه کودک است او را مایملک خود ببینند که هر کاری دوست دارند با او بکنند. متاسفانه این حرف که بچه خودمه، تکیه کلام جا افتادهای در کشور شده که اشتباه و آسیبزاست و باعث می شود فرد با تذکر بهجای دیگران، در نهایت بیادبی برخورد کند. همچنین بر خلاف تصور عوام که بچه هیچی نمیفهمد باید گفت برعکس، همه چیز را میفهمد و در حافظهاش ثبت می شود. این رفتار والد، قطعا در ذهن بچههایش ثبت شده است. کارهایی از قبیل دعوای خانوادگی، برخوردهای فیزیکی و فحاشی و انجام رفتارهای خلاف اخلاق و عرف و ... در ذهن کودک ثبت می شود و در آینده برای والدین دردسرساز خواهد شد.
اطرافیان با اورژانساجتماعی تماس بگیرند
پلیس در فاصله چند ساعت بعد از انتشار این ویدئو به آن واکنش نشان داد و اعلام کرد: «رانندهای که کودک را روی در صندوق عقب خودروی در حال حرکت سوار کرده بود به پلیس احضار شد. قطعا با چنین رانندههایی به جد برخورد قانونی صورت میگیرد.» با این حال و در چنین شرایطی کسانی که با این صحنهها برخورد میکنند، اگر دیدند تذکر فایده ای ندارد، میتوانند با برداشتن شماره پلاک خودروی این فرد، اورژانساجتماعی بهشماره 123 را در جریان بگذارند. چون کودک به سن قانونی نرسیده، حتما قانون و قضا برخوردهای لازم را خواهند داشت. نکته پایانی هم اینکه آموزش و آگاهسازی خانوادهها ازطریق تلویزیون و با حضور یک روانشناس کودک میتواند پردهای از ناآگاهیها را از جلوی چشم والدین در این مسئله کنار بزند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
فرش قرمز برای فردوسی از «کمبریج» تا «مونپلیه»
دکتر محمدجعفر یاحقی، استاد دانشگاه و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی در گفت و گو با خراسان، از تجربه ها و مشاهدات عینی خود در مراکز و محافل دانشگاهی اروپا می گوید
الهه آرانیان calture@khorasannews.com
دخالت ها و توصیه های وزارت نشینان رخ داده اشاره می کند که بسیار عجیب و جالب است.
آیا وزارت ورزش و جوانان در دوره ریاست شما هم در فدراسیون فوتبال توصیهای برای انتخاب سرمربی داشت؟
این موضوع در زمان ما هم بود. وزارت ورزش یا برخی مسئولان بالاسری همیشه دخالتهایی در رابطه با مربیان میکنند زیرا خواسته مردم و رسانهها به آن ها منعکس میشود. برخی مواقع علاقهای هم دارند. مثلا در زمان ما یک تا دو نفر علاقه هم داشتند. مثلا یکی از روسای سازمان تربیت بدنی میگفت یک مربی را بیاورید که در جام جهانی قبلی بوده و تیم قوی در اختیار داشته است. فرد دیگری میگفت مربی ایرانی خوبی بگذارید.
این دستورها از سوی شما و دیگر مسئولان لازم الاجرا بود یا این که در نهایت شما تصمیم گیرنده بودید؟
این مسائل در سطح دستوری است اما برخی مواقع اگر به توصیهها عمل نکنیم، حمایت هم نمیکنند و خیلی اذیت میشویم. آخرین وزیر ورزش در دوره ما توصیههایی میکرد که به آن عمل نمیکردیم که با ما لج کرده بود. نه بودجه میداد و نه ما را در وزارت ورزش راه میداد.
و این اتفاق تا چه مدت ادامه داشت؟
یک سال مرا در وزارت ورزش راه نمیدادند تا در جلسات ورزشی بین روسای فدراسیونها شرکت کنم در حالی که شرکت کردن من در آن مجامع اثری هم نداشت. مثلا آن وزیر میگفت نایب رئیس خود را عوض کن یا آن فرد را کنار بگذار. آن فردی که من میگویم بیاور اما میگفتم فدراسیون فوتبال این گونه نیست زیرا هیئت رئیسه و مجمع دارد که آن ها باید رای بدهند. نمیتوانم خودسرانه عمل کنم. وزیر هم لج کرده و مسائلی را برای ما ایجاد میکرد.
این روزها همه جا صحبت از محکومیت ایران در پرونده ویلموتس است شما چه نظری درباره او و غرامت سنگین فوتبال ایران دارید؟
ویلموتس سابقه خوبی داشت اما در ایران جواب نداد. باید او را نگه میداشتند تا پرونده به این جا نمیرسید. باید به دلیل تصمیم مدیریت آن زمان فدراسیون، این پول از جیب فدراسیون برود.
فردا انتخابات فدراسیون فوتبال است اگر جای مهدی تاج بودید بار دیگر در انتخابات فدراسیون ثبت نام میکردید؟
جای خودم میآمدم نه جای تاج(باخنده).
تاج گفته است اگر رئیس شوم، برای آوردن کی روش فکر خواهم کرد. آیا اگر جای تاج بودید تصمیم به تغییر اسکوچیچ میگرفتید؟
اسکوچیچ باید تا جام جهانی بماند و نباید از یک سوراخ دو بار گزیده شویم. او زحمت کشیده و شانسی یا غیرشانسی تیم را به جام جهانی برده است. صد در صد تا جام جهانی مخالف تغییر اسکوچیچ هستم.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سیدخلیل سجادپور- سارق مسلحی که بامداد روز گذشته در یک مجتمع مسکونی با پلیس درگیر شده بود درحالی زیر رگبار گلوله ها کشته شد که درگیری مسلحانه به خیابان کشید و با مجروح شدن یکی از اهالی محل، صحنه های دلهره آوری رقم خورد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماجرای سرقت های مسلحانه خودرو در مشهد از حدود 7 ماه قبل زمانی آغاز شد که جوان 22 ساله ای به نام «یونس» در فضای اینستاگرام با مرد 40 ساله ای آشنا شد که خود را «خلافکار» می نامید. ارتباط یونس و محمد خیلی زود صمیمانه شد و آن ها برای دیدار حضوری در پارک ملت مشهد قرار گذاشتند.
اولین ملاقات درحالی به گفت وگوهای هیجانی انجامید که محمد ادعا می کرد پدر پولدارش گاو صندوقی پر از زیورآلات و ارزهای خارجی دارد که میلیاردها تومان می ارزد. او ادامه داد: اما من با پدر و مادرم رابطه خوبی ندارم! حالا دیگر من به مردی خلافکار تبدیل شده ام و از هیچ جرمی روی گردان نیستم!
ساعتی بعد دو جوان مذکور در حالی تصمیم گرفتند تا یک باند مخوف سرقت مسلحانه را تشکیل بدهند که قرار شد در یک فرصت مناسب به پول ها و طلاهای پدر «محمد-ی» هم دستبرد بزنند و یک شبه صاحب میلیاردها تومان ثروت شوند. اما اولین تبهکاری مسحلانه آنان با طرح یک نقشه وحشتناک شروع شد. نهم بهمن سال گذشته بود که آگهی فروش یک دستگاه خودرو پژو 207 مدل بالا در سایت دیوار خودنمایی کرد. دقایقی بعد «محمد» با فروشنده تماس گرفت و برای بازدید خودرو در بولوار «امیریه» قرار گذاشت. او سپس با «یونس» تماس گرفت و بدین ترتیب دو جوان مسلح به محل قرار رسیدند. بازدید ظاهری خودرو به پایان رسید و آن ها برای بازدید فنی از فروشنده خواستند تا با یکدیگر دوری بزنند! «یونس» در صندلی جلو نشست و محمد نیز در حالی که اسلحه کلت کمری را از غلاف بیرون می کشید به آرامی در صندلی عقب جای گرفت. وقتی راننده به مکان خلوتی در بولوار امیریه رسید ناگهان لوله سلاح را روی شقیقه اش دید. از ترس به لرزه افتاده بود و با چهره ای وحشت زده پایش را روی پدال ترمز کوبید. راننده با تهدید به مرگ سارقان از خودرو پیاده شد و بدون آن که به پشت سرش نگاه کند از مقابل چشمان تبهکاران مسلح گریخت و در کوچه و پس کوچه ها ناپدید شد.
ساعتی بعد با گزارش سرقت مسلحانه در حوزه استحفاظی کلانتری الهیه مشهد، تلاش کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی برای شناسایی تبهکاران فراری آغاز شد اما هیچ آثاری از جرم در صحنه حادثه وجود نداشت.چند ماه بعد درحالی که هنوز بررسی های پلیس به سرنخ های مهمی از پرونده سرقت مسلحانه نرسیده بود ماجرای سرقت دیگری در بولوار امامت مشهد رخ داد.
سارقان مسلح مقابل خودرو سوناتای تازه دامادی پیچیدند که قصد داشت به منزل نامزدش برود. در این هنگام دو جوان مسلح، با تهدید به مرگ تازه داماد جوان، خودروی او را ربودند و در خیابان های اطراف گم شدند.
به گزارش روزنامه خراسان، این حادثه اگرچه شباهت زیادی به سرقت مسلحانه قبلی نداشت اما کارآگاهان را درحالی به تکاپو انداخت که احتمال وقوع سرقت های سریالی مسلحانه افکار آن ها را درگیر کرده بود. به همین دلیل سرهنگ کارآگاه جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) به پیگیری جدی پرونده های سرقت مسلحانه پرداخت و با صدور دستورات ویژه ای از کارآگاهان اداره جنایی خواست تا به ریشه یابی ماجرا بپردازند. با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع، سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی آگاهی) هدایت و نظارت عملیات را به عهده گرفت و بدین ترتیب با تجمیع دو پرونده مذکور در دایره مبارزه با سرقت های مسلحانه، تحقیقات فنی برای شناسایی و ردزنی تبهکاران مسلح وارد مرحله جدیدی شد اما هنوز سرنخی از حوادث سرقت مسلحانه خودرو به دست نیامده بود که سومین حادثه مشابه، کارآگاهان را درگیر پرونده سرقت های سریالی کرد چرا که تیرماه گذشته نیز مردی هراسان با پلیس تماس گرفت و از سرقت مسلحانه خودرو تویوتای سواری اش خبر داد.
این مرد که هنوز وحشت زده بود به کارآگاهان گفت: در سایت دیوار برای فروش خودروام آگهی داده بودم که جوانی برای بازدید آن تماس گرفت و ما با هم در اطراف میدان استقلال قرار گذاشتیم اما آن ها که با یک دستگاه خودرو پژو 207 سفید رنگ به محل قرار آمده بودند ناگهان اسلحه ای را روی سرم گذاشتند و تهدیدم کردند که اگر پیاده نشوم مرا می کشند! من هم پیاده شدم اما سوئیچ اصلی خودرو در جیبم بود.
بنابر گزارش خراسان، اظهارات این مال باخته درباره خودرو پژو 207 سفیدرنگ، سرنخ مهمی برای کارآگاهان شد چرا که دیگر اطمینان داشتند که سارقان مسلح با همان خودرویی که از منطقه الهیه سرقت کرده اند در سطح شهر تردد می کنند و مرتکب سرقت های مسلحانه دیگر می شوند. بنابراین گروهی ویژه از کارآگاهان به سرپرستی سرهنگ وحید حمیدفر (رئیس دایره سرقت های مسلحانه آگاهی) در حالی رصدهای اطلاعاتی را برای شناسایی خودرو پژو 207 آغاز کردند که خودروی سرقتی تویوتا ساعاتی بعد در منطقه شاندیز مشهد کشف شد چرا که دزدان مسلح بعد از خاموش کردن خودرو، دیگر نتوانسته بودند آن را روشن کنند به همین دلیل با سرقت لوازم داخل آن و دیگر اموال شاکی، خودرو را کنار باغ های منطقه رها کرده و گریخته بودند.
این گزارش حاکی است: حالا دیگر پلیس با یک باند سرقت مسلحانه روبه رو بود که به طور سریالی سرقت ها را در مشهد ادامه می دادند به همین دلیل و با تاکید سردار محمد کاظم تقوی (فرمانده انتظامی استان خراسان رضوی) رصدهای اطلاعاتی به صورت شبانه روزی و با استفاده از فناوری های نوین شکل گسترده تری به خود گرفت تا این که عصر پنج شنبه گذشته ، سرقت مسلحانه دیگری در مشهد، کارآگاهان را بی درنگ به سمت بولوار امامت کشاند چرا که در این حادثه تبهکاران مسلح اقدام به تیراندازی در شهر کرده بودند و جوی از رعب و وحشت به راه افتاده بود. چهارمین جوان مال باخته درباره چگونگی وقوع این حادثه به کارآگاهان گفت: خودرو هیوندا را در سایت دیوار برای فروش گذاشته بودم که جوانی با من در بولوار امامت قرار گذاشت تا خودرو را بازدید کند اما آن ها با یک دستگاه پژو 207 به محل آمدند و با تهدید به مرگ مرا از خودرو بیرون انداختند و من هم که ترسیده بودم با یک خودروی عبوری به تعقیب دزدان پرداختم ولی آن ها با تیراندازی در حالی ما را متوقف کردند که گوشی تلفن، چندین میلیون تومان پول و ... درون خودروام بود. به گزارش روزنامه خراسان، با وقوع چهارمین سرقت بازبینی دوربین های ترافیکی مشخص کرد که سارقان مسلح پلاک های جعلی بر روی پژو 207 نصب کرده اند. از سوی دیگر هم چهره آنان در سیستم پلیس ثبت شد و طولی نکشید که با ردزنی های اطلاعاتی و بهره گیری از امکانات فنی، در نهایت، چهره ترسیمی دزدان مسلح به دست آمد و مشخص شد که جوان 22 ساله فردی به نام «یونس» است که در کانون اصلاح و تربیت نیز سابقه کیفری دارد. بنابراین تحقیقات پلیس بی درنگ وارد مرحله عملیاتی شد و کارآگاهان طی چند ساعت مخفیگاه جوان 22 ساله را در کوی سیدی مشهد شناسایی کردند. آنان دو روز قبل و با کسب مجوز قضایی و در یک عملیات ضربتی از در و دیوار منزل ویلایی بالا رفتند و با رعایت تدابیر امنیتی سارق 22ساله را دستگیر کردند. او که ابتدا منکر هرگونه سرقتی بود بعد از ساعتی بازجویی های فنی در حضور رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی لب به اعتراف گشود و گفت: با محمد در فضای مجازی اینستاگرام آشنا شدم او خودش را فردی خلافکار می نامید و از من خواست تا برای دستبرد به گاوصندوق پدرش که مردی پولدار است همکاری کنم. خیلی زود با هم در پارک ملت قرار گذاشتیم و قبل از آن سرقت های مسلحانه خودرو را آغاز کردیم اما او فردی بسیار خطرناک است که حتی با اسلحه می خوابد و از کمد دیواری منزلش به اتاق دیگر نقب زده است تا اگر به محاصره پلیس درآمد آن ها را غافلگیر و شلیک کند!
با اعترافات این جوان 22 ساله، بلافاصله عملیات بامدادی برای دستگیری سارق مسلح 40 ساله در حالی آغاز شد که کارآگاهان به جلیقه های ضد گلوله مجهز شدند و سرهنگ سلطانیان (رئیس اداره جنایی) فرماندهی مستقیم عملیات را با راهنمایی های شبانه رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی به عهده گرفت.
کارآگاهان در اطراف مجتمع مسکونی خیابان سجادیه 17 به چند گروه عملیاتی تقسیم شدند گروهی در پارکینگ استقرار یافتند که خودرو پژو 207 با پلاک های جعلی در آن جا پارک بود. گروه دیگر پشت در پله های اضطراری و یک گروه نیز درون مجتمع سنگر گرفتند چرا که احتمال درگیری مسلحانه وجود داشت اما آن ها قصد داشتند با تدبیر دیگری سارق مسلح را به پارکینگ بکشانند که در آن ساعت بامداد آسایش اهالی مجتمع مسکونی به هم نریزد. آن ها با همکاری یکی از اهالی محل و با این بهانه که شیشه های خودرو پژو 207 پایین است با «محمد» (سارق مسلح) تماس گرفتند. اما او چند دقیقه بعد برای رفتن به پارکینگ، مقابل آسانسور قرار گرفت. در این هنگام یکی از نیروهای عملیاتی در پله های اضطراری را گشود اما سارق مسلح که به اوضاع مشکوک شده بود در یک حرکت سریع لوله سلاح را به سوی دو افسر آگاهی گرفت و ماشه را فشرد ولی گلوله در سلاح او گیر کرد تا دوباره خواست آن را مسلح کند افسران عملیاتی جابه جا شدند و این گونه درگیری مسلحانه در راهروی مجتمع مسکونی شروع شد. گروه دوم عملیاتی با شنیدن صدای گلوله ها تلاش کردند محیط اطراف را محاصره کنند اما در میان رگبار گلوله ها سارق مسلح خشاب را تعویض کرد و باز هم به شلیک ادامه داد در همین حال یکی از افسران ورزیده آگاهی نیمی از پیکر او را هدف گرفت که از کنار دیوار بیرون بود. با شلیک گلوله، سارق مسلح مجروح شد اما در تاریکی شب از پله ها درحالی پایین رفت که گلوله ای نیز به یکی از اهالی مجتمع مسکونی اصابت کرده بود. آن مرد جوان با شنیدن صدای وحشتناک تیراندازی از منزل بیرون آمده بود و در میان باران گلوله ها به شدت زخمی شد به همین خاطر گروهی از کارآگاهان به یاری شهروند مجروح شتافتند و سارق مسلح با استفاده از همین فرصت به خیابان سجادیه 19 گریخت.
لحظاتی بعد کارآگاهان در چند شاخه عملیاتی به تعقیب سارق مسلح پرداختند و گروهی نیز به منزل وی در مجتمع مسکونی رفتند.
او جاساز عجیبی روی دیوار داشت و مجموعه ای از لوازم و ابزار جرم را طوری مخفی کرده بود که هیچ آثاری از این مکان دیده نمی شد. نقب او از طریق کمد دیواری به اتاق دیگر واحد 150 متری نیز لو رفت و انواع و اقسام ابزار جرم کشف شد. از سوی دیگر گروه ویژه عملیاتی وارد خیابان سجادیه 19 شدند جایی که آثار خون های ریخته شده نشان می داد سارق مسلح در زمین محصور پنهان شده است.در این هنگام کارآگاهان با سروصدای ساختگی و نورافکنی به درون چهاردیواری، سارق مسلح را وادار کردند تا از آن سو خود را به داخل بولوار سجادیه بکشاند. عقربه های ساعت حدود 3 بامداد را نشان می داد که سارق مسلح پشت شمشادهای درون بولوار موضع گرفت و دوباره شلیک های وحشتناک خود را آغاز کرد. این گونه بود که همه کارآگاهان به گروه عملیاتی پیوستند و رگبار گلوله ها از هر سو ادامه یافت تا این که مشخص شد دیگر گلوله ای از سوی سارق مسلح شلیک نمی شود او در آن سوی بولوار به وسط خیابان افتاده و چندین گلوله پیکرش را شکافته بود. بنابر گزارش روزنامه خراسان با انتقال پیکر مجروح شهروند به مرکز درمانی، مراتب به قاضی «الوندی» نیز گزارش شد و این گونه عملیات بامدادی پلیس با مرگ سارق مسلح به پایان رسید اما با انتقال خودرو و لوازم کشف شده به مقر انتظامی تحقیقاتی گسترده توسط سرگرد پهلوان (افسر پرونده) درحالی ادامه یافت که دست نوشته ای از سارق مسلح به دست آمد که در آن خطاب به نزدیکانش نوشته بود شما از من یک جنایتکار و سارق مسلح ساختید!
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، بازجویی های فنی از «یونس» جوان 22ساله نیز برای کشف جرایم احتمالی دیگر و افراد مرتبط با آنان آغاز شده است.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
توصیفی تقریبی از شروع روز برای یک دهه شصتی، صبح که از خواب بیدار میشدم مادر در یک سماور برقی بزرگ چای درست میکرد. در یک شیرجوش قدیمی که تهش سیاه بود، شیر تازه را که از شیرفروش موتور سوار خریده بود ، داغ میکرد. قبل از صبحانه میرفتم سراغ پیچ تلویزیون، روشنش میکردم و کلی با آنتنش ور میرفتم تا بتوانم شبکه 2 را بگیرم و کمی کارتون ببینم. هربار که یک ماشین از داخل کوچه رد میشد تصویر میپرید و یک بخشی از برنامه کودک را از دست میدادم. نان تازه را با پنیر لیقوان و شیر داغ میخوردم. برادر گرامی با واکمنش از راه میرسید و میگفت اگر به جایش برای ناهار نان بخرم اجازه میدهد با آتاریاش بازی کنم. آن موقعها برای هر وعده، نان تازه میخریدیم. مامان یک 5 ریالی میداد تا وقتی برای خرید نان رفتم سرکوچه از تلفن همگانی با منزل خاله تماس بگیرم و بگویم ما عصر به خانهشان میرویم. توی راه از جلوی کلوپ محل رد میشدم که همراه با فیلمهای مجاز، نسخه VHS رمبو را هم کرایه میداد. چند وقت پولهایم را جمع کرده بودم تا یک شب ویدئو را همراه چند تا فیلم بروسلی از این جا کرایه کنم. صفهای طولانی نان با گپ زدن قابل تحمل بود. زنبیل که پر از نان میشد بخش تیز دسته زنبیل دستهای کوچک و کودکانهام را اذیت میکرد. توی راه یکی از رفقا میآمد جلو با دوچرخهای که پر بود از گلچرخهای رنگی و یک زنگ خوشگل هم روی دستهاش بود. میگفت: «لیزرم رو دیدی؟ داییم از بندر برام آورده». توی راه از کنار بچههایی رد میشدم که یک گوشه در حال تیلهبازی بودند. امروز تیله، فردا کارت و روز دیگر دریبل گل.
حالا امروز که به آن روزها فکر میکنم میبینم فقط حدود 30 سال گذشته اما انگار به اندازه 100 سال متفاوت از بچه های امروز زندگی کردیم، بچهای که با صدای قُلقُل چایساز بیدار میشود. از یخ ساز یخچال آب میخورد و اسم کُلمن برایش ناآشناست. خیلی که گرسنه شود کمی شکلات صبحانه را روی نان تُست بستهای بیمزهای که پدرش دیشب خریده میمالد چون میداند ساعت 11 بیدار شده و دو ساعت دیگر وقت ناهار است. کمی با گوشی مادرش بازی میکند. توی مجتمع آپارتمانیشان هیچ دوستی ندارد، به جای فوتبال و دوچرخهسواری در کوچه با پلیاستیشن بازی میکند؛ بدون این که بداند نسل پدرش چه سرگرمیهای جالب و دلخوشیهای لذت بخشی داشتند. این پرونده خاطره بازی با ابزارها و گجتهایی است که متولدان 1400 به بعد هیچ وقت از نزدیک آنها را تجربه نخواهند کرد.
شماره گیر تلفن خستهکننده
فکر کنید بخواهیم با یک شهر دیگر یا تلفن همراه تماس بگیریم و تنها ابزارمان هم یک تلفنقدیمی با شمارهگیر باشد. برای هر عدد با تلفن آنالوگ باید کلی معطل میشدیم. اگر شمارهگیر تا ته برنمیگشت و برای گرفتن عدد بعدی عجله میکردیم کل فرایند را باید دوباره انجام میدادیم؛ ته ملال.
قاب کنترل زندان آلکاتراز
یعنی میزان مراقبت والدین ما از کنترل تلویزیون چند برابر بچههایشان بود. خب از هر بچه چند ورژن بود اما کنترل همان یکی بود و برای همین برایش قاب میخریدند. رویش هم پلاستیک میکشیدند. حتی دیده شده بود اطرافش سیم خاردار و مین ضد تانک هم بگذارند که کسی به کنترل نزدیک نشود. اصولاً آن زمان همه چیز یک کاور و محافظ داشت. به طور مثال مبلها یک کاور و روکش پلاستیکی داشتند که در تابستان مثل لواشک چسبناک میشد.
تلفن سکهای تلفنهای گرسنه
تلفن های سکهای و همگانی قدیمی با آن کیوسکهای همیشه داغ و بوگندو تنها راهی بودند که خیلی از خانوادهها با هم در تماس باشند. حیف تلفنها خیلی گرسنه بودند و بیمحابا سکهها را میخوردند. کیوسکها هم پر بودند از یادگاریهای شاعرانه و عاشقانه. گاهی هم تحلیلهای سیاسی و اجتماعی. همیشه هم یک نفر پشت کیوسک با 5 ریالی به شیشه میزد و میگفت: «بدو بابا عجله دارم، این لامصب رو گذاشتن برای کار واجب نه احوالپرسی».
دوربین های مکه مامان بزرگ ممنون
کلاً سوغاتی دادن مامانبزرگها بعد از سفر حج چهار حالت بیشتر نداشت، یا شما نوه بزرگ بودید که واکمن میگرفتید، یا نوه دوم که دوربین مکهای، یا نوه فسقلی که ماشین کنترلی، اگر هم دختر بودید عروسک یا یک قواره چادر رنگی. البته دوربین مکهای یک اسم من درآوردی است که به وسیلهای میگفتیم که اسلاید داخلش قرار میگرفت و تصاویرش رد میشد. همه تصاویر هم مربوط به مکه و مدینه بود. گاهی ممکن بود یکی خلاقیت بهخرج دهد و نگاتیو دوربین داخلش بگذارد که همان تصاویر سیاه را درشتتر میدید.
وسایل نجاری و بنایی پدرهای همه کاره
هرپدری کلی اره، تبر، کلنگ، بیل و... داشت که هرکاری را در منزل لازم بود بدون نیاز به آوردن تعمیرکار انجام میداد. از برف پارو کردن تا کارهای برقی، نجاری و بنایی. البته این روحیه خودکفایی فقط در پدرها نبود. مادرها هم رب، خیارشور، ترشی، شوری و... را خودشان درست میکردند. لباسهای بچهها را هم با چرخهای قدیمی میدوختند. پیژامههایی راه راه که تا زیر چانه بالا میآمد.
ضبط چندکاره خود کارآگاه گجت
یک نوع ضبطهای چند کاره بود که هم کاست میخورد، هم رادیو داشت، هم مهتابی و در نهایت چراغ قوه. راحت شارژ میشد. به مدت طولانی شارژ را حفظ میکرد و کارراهانداز بود.
آتاری دستی تتریس و مار
یک کنسول جیبی ساده و محبوب که گفته میشد 10 هزار بازی دارد اما در حقیقت دو نوع بازی داشت که هر کدام را به 5 هزار مدل مختلف ارائه میکرد. مار (اسنک) و تتریس (خانهسازی) بازیهای اصلی این کنسولها بود. باتری میخورد و زودتر از حد معمول هم کسل کننده میشد.
کنسول های بازی قارچ خور و رفقا
کنسولهای قدیمی، بازیهای ساده و با گرافیک پایین اما اعتیادآوری داشتند، از آتاری که بازی هواپیمایش هنوز جذاب است تا میکرو که قارچ خور و کنترل داشت، تا سگا که ته بازیها بود و یک فوتبال بسیار بیکیفیت داشت. البته بچه مایه دارها کومودور و پیاس وان داشتند.
واکمن متخصص گیرکردن
واکمن شامل یک ضبط کوچک بود که یک هدفون سبک و کوچک به آن وصل بود و به کمر متصل میشد تا هنگام پیادهروی، ورزش و تفریح بتوانیم موزیک گوش کنیم. ولی یا نوار داخلش گیر میکرد یا ابرهای هدفون خراب میشد و گوش را آزار میداد یا همه اتفاقات با هم میافتاد. واکمنهایی که بچههای قدیم داشتند در بیشتر مواقع توسط مادربزرگها از مکه به عنوان سوغاتی خریداری میشد و مثل همه تولیدات چینی، کیفیت بسیار پایینی داشت.
نوار ویاچ اس بیخیال کیفیت
ویاچ اس نسل طلایی بود اما پردردسر. اگر بخشی از یک فیلم را دوبار تماشا یا از روی فیلم رد میکردیم نوار آسیب میدید و پرشدار میشد. دستگاهها هم دردسرهای خودشان را داشتند. در بیشتر مواقع هر نوار مخصوص یک فیلم بود و برای داشتن یک آرشیو جذاب از سینمای جهان نیاز به یک اتاق بزرگ بود. اما حالا با یک هارد 2 ترابایتی میشود هرآن چیز با ارزشی را که در تاریخ سینما رخ داده ، داشت.
نوار کاست رفیق صمیمی خودکار
نوار کاست نوستالژی محض بود. جمع شدنش داخل ضبط آغاز یک فرایند تخصصی و نفسگیر در حد خنثی کردن بمب بود. چون اگر هنگام جمع کردن نوار از داخل ضبط، یا پیچاندنش داخل خود حلقه اشتباهی میکردیم پاره میشد و دردسرها شروع میشد.
جاسوییچی موزیکال تا میتونی پز بده
این جاسوییچیها هیچ قابلیتی به جز پخش یک موزیک ساده نداشت اما خوراک پُز دادن به صغیر و کبیر بود. علتش هم مشخص نیست. اما خیلی کیف میداد.
لیزر تهِ فناوری فضایی
جاسوییچیهای لیزری هنوز هم در بازار هستند؛ اما آن موقع خیلی جدی یک پدیده علمی و در حد ماورایی محسوب میشدند که انگار از خود ناسا خریداری شدند.
پیجر چی بود واقعاً؟
در دهه 80 که یک سیمکارت حدود یک میلیون تومان هزینه داشت و گوشیها هم تنوع امروز را نداشت یک وسیله ارتباطی آمد که نه سیمکارت گران لازم داشت نه گوشی. برای استفاده از پیجر، شما باید با شرکت مربوط تماس میگرفتید و پیغامتان را میگفتید تا آنها هم متن کوتاه شما را روی پیجر فرد مخابره کنند. پیجرها فقط دریافت کننده بودند و پیغامی با آنها ارسال نمیشد.
آب تصفیهکن چی رو تصفیه میکرد دقیقا؟
آب تصفیه کن بیشتر در دهه 80 رونق داشت. یک دستگاه عجیب که موج زیادی ایجاد کرد. یکهو همه خانهها پر شد از وسایلی که پر از شن وماسه بود. مکانیزم مشخصی برای تصفیه نداشت. حتی معلوم نبود بخش تصفیه نشده را کجا هدایت میکند. ولی خب پرطرفدار بود و داشتنش در هر خانهای واجب. موجش هم که فروکش کرد نیست و نابود شد.
فلاپی حجم ویرانگری از اطلاعات
امروز راحت روی فلشهای 128 گیگابایتی کلی فیلم رد و بدل میکنیم، اما اوایل دهه 80 تنها ابزار دستمان یک فلاپی بود که اگر خراب میشد کل اطلاعاتمان راحت میپرید. برای همین همیشه اطلاعاتی مثل پروژه درسی «مهارت های کامپیوتر» سوم دبیرستان را روی دو تا فلاپی میریختیم که دردسر نشود.
مودم دایل آپ سلطان قیژ قیژ
هرچند این روزها اینترنت بدجوری روی اعصاب همه ماست، سرعت پایین و قیمت بالا، اما آن روزها سرعت اینترنت در حد سرعت لاک پشت بود. با قیژ قیژ وصل و اگر کسی با منزل تماس میگرفت قطع میشد.
ریشتراش دستی گاز نگیر لعنتی
ریشتراشهای دستی مثل قیچی کوتاه کردن پشم بز زمخت و زشت بودند. بدجوری هم کله آدم را گاز میگرفتند. اما آن موقع آرایشگاه رفتن برای دانشآموز سوسول بازی بود. چند وقت یک بار پدر خانواده کچلت میکرد تا مدرسه گیر ندهد. اگر احیاناً عروسی خواهر یا خاله در میان بود کل محل باید استشهاد جمع میکردند تا مدرسه راضی شود یک ماه موهایت را نتراشی.
آفتابه مسی
وزنه 120 کیلویی
فکر کن شب تاریک، در یک حیاط بزرگ و پر از درخت مجبور شوی بروی دست شویی. تهش یک آفتابه را که به خودی خود سنگین است پر از آب کنی و نتوانی بلندش کنی. آخر چرا؟
خود سکه واقعاً یادش بهخیر
سکه فقط وسیله خرید و فروش نبود. با آن کاردستی درست میکردیم. دایره میکشیدیم. زیرکاغذ میگذاشتیم و هنرنمایی میکردیم. هر بار یک سکه جدید میآمد با ولع به همدیگر نشان میدادیم و از داشتنش کلی کیف میکردیم. حتی خیلیها کلکسیون سکه داشتند. سکههای قدیمی و جدید. ولی الان یک بچه ته تهش بداند سکه طلا چیست که آن هم با این قیمت، تماشایش از نزدیک کار هر کسی نیست.
دفتر خاطرات و پاکت نامه
بنویس با چشمان خیس
قبلاً عادت داشتیم با نوشتن هم با خودمان صحبت کنیم هم با بقیه. احساساتمان را هنگام نوشتن کامل بیرون میریختیم. حرفها را بهتر میگفتیم و لحظات را در خاطرات ثبت میکردیم. الان عکس و استیکر جای خوب خاطرات قدیم را گرفته.
قفس مرغ و خروس در منزل
چه بوی بدی...
هر خانهای یک قفس برای مرغ و خروسها کنار حیاط داشت که بوی بد، سوسک، هزارپا و... از آنجا میزد بیرون. هر روز یک نفر باید چک میکرد ببیند خانواده تخم مرغی کاسب شده یا نه؟
ساعت زنگدار نترسید ساعت بود...
ساعت های قدیمی یک چکش داشتند در حد چکش شخصیت ثور در فیلم «اونجرز» که بعد از برخورد آن با فلز گوشه ساعت با سرعت برق از جایت میپریدی و میفهمیدی هنوز توی کره زمین هستی و فقط ساعت زنگ زده.
دوربین آنالوگ یک حلقه 36 تایی، اسمتو روش نوشتم
دوربین های آنالوگ با حلقههای فیلم 24 و 36 تایی که باید در یک سال همه خاطرات ریز و درشت یک خانواده را ثبت میکردند. از هر موقعیت فقط حق گرفتن یک عکس را داشتیم و بهترین ژست نگاه کردن به آینه بود. آن خاطرات ثبت میشد، هرچند ضعیف، هرچند بیکیفیت اما روح داشت. چون زندگی واقعی در آن جریان داشت. امروز شبکههای اجتماعی پر است از خاطرات ساختگی، از لحظاتی که شیرینیاش حس نشده اما تظاهر به خوب بودن آن داریم. آن روزها شیرین بود چون همه چیز خوب یا بد واقعی بود و برای دل خودمان زندگی میکردیم.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.