عملیات نجات تلویزیون با «قصههای ایرانی»
با ادامه روند کاهش مخاطبان سریالهای تلویزیونی، دکتر اسماعیل آذر، بهروز غریبپور و یزدان کاظمی، یکی از نویسندگان سریال «مستوران» درگفتوگو با خراسان، از ظرفیت عظیم «ادبیات عامیانه» برای تولید آثار نمایشی جذاب میگویند
نویسنده : الهه آرانیان calture@khorasannews.com
«لیث»، «لطیفه»، «جهاندخت»، «طلا»، «شاور زرگر» و... این شبها مخاطبان شبکه یک سیما را در سریال «مستوران» با خود همراه کردهاند؛ سریالی قصهگو که با استفاده از افسانهها و داستانهای کهن ایرانی، فضایی جذاب در قاب تصویر به نمایش گذاشتهاست. در «مستوران»، قصهها و افسانههای کهن ایرانی در هم آمیختهاند. استقبال مخاطبان تلویزیون از این مجموعه نشان میدهد مردم ما علاقهمند به شنیدن قصهها و افسانههای کهن سرزمین خود هستند و دوست دارند از باورها و فرهنگ گذشتگان خود بیشتر بشنوند. روزگاری سریالهایی مانند «افسانه سلطان و شبان»، «روزی روزگاری»، «مثلآباد» و «حکایتنامه» ساخته میشد که بینندههای زیادی هم داشت، اما امروز چنین آثاری کمتر تولید میشود. هنرمندان ایرانی باید به غنی بودن فرهنگ و ادبیات فارسی به ویژه ادبیات عامیانه باور داشته باشند و دستکم هرازگاه سراغش را بگیرند. درباره موفقیت سریال «مستوران» در اقتباس از ادبیات عامیانه و ظرفیت فراوان این شاخه از ادبیات فارسی در تولید آثار نمایشی با دکتر اسماعیل آذر، استاد ادبیات، بهروز غریبپور، نویسنده و کارگردان و یزدان کاظمی، یکی از نویسندههای «مستوران» گفتوگو کردهایم.
دکتر اسماعیل آذر
قصهگویی در فرهنگ و ادبیات ما چه پیشینهای دارد؟
آنچه امروزه به آن افسانه میگوییم، قصه، سمر و حکایت هم نام دارد. قبل از اسلام و بعد از اسلام قصهگو داشتیم. کسانی به نام قَصّاص یا سمرگو بودند که کارشان قصه گفتن بود. شاهان هم یک قصهگوی ویژه داشتند. در تاریخ بیهقی میخوانیم که یک شب قصهگوی مسعود غزنوی غایب بود. در جمعی پرسیدند میان شما قصهگو هست؟ یک نفر گفت من بلدم قصه روایت کنم. او را پیش مسعود بردند. بعد از اینکه قصهاش تمام شد، مسعود پرسید نام تو چیست؟ آن شخص گفت خلیل احمد. مسعود گفت مستوفیان بر پدرت چند مال فرود آوردند؟ گفت شانزده هزار دینار. مسعود گفت او را بخشیدم. یعنی این را به آن قصهگو انعام میدهد. در روزگار صفویان، قصهگوی دربار یک سمت و منصب خاص به نام «نقیب» دارد. به قصهگوها نقیبالممالک میگفتند. قصهگوها در دوره قاجار فراوان بودند و پایگاه داشتند. ناصرالدین شاه در جای بلند میخوابید که سه در به آن باز میشد؛ یک در به نوبتیان یعنی محافظان، یک در به حرم و یک در به قصهگوها. هر شب محمدعلی نقیبالممالک با میرزا حسین خان کمانچه، نزد ناصرالدین شاه میآمدند. ابتدا میرزا حسین خان کمانچه مینواخت و نقیب دو دانگی آواز میخواند و بعد قصه میگفت. ناصرالدین شاه دختری خوشذوق به نام فخرالدوله داشت که قصههای نقیبالممالک را مینوشت که از مشهورترین آن قصهها، قصه امیر ارسلان و مادر فولاد زره، قصه حسین کرد شبستری و قصه حوض بلور است. قصه و قصهگویی در کشور ما تاریخ دارد. چرا؟ چون مؤثر میافتاده. چرا اینقدر گلستان را دوست داریم؟ چون در قالب قصه است. قصه ایجاد آرامش میکند.
سریال «مستوران» را میبینید؟ نظرتان درباره آن چیست؟
اگر برسم بله. کار قشنگی است که میتواند بهتر هم باشد.
به هنرمندان ایرانی در حوزه اقتباس از متون کهن فارسی، به ویژه قصهها و افسانهها چه توصیهای میکنید؟
ما منبع عظیمی داریم. درست است که گاهی احوال دراماتولوژی در حکایتها کمتر یافت میشود، اما متون این افسانهها آنقدر جذابیت دارد که جایی برای احوال درام یا نمایشی بهجا نمیگذارد و میتواند بسیار مؤثر باشد؛ خاصه که از ادبیات بومی ما هستند. ما در بنیاد فارابی، افسانهها و قصههایی را که میتوانستند به سریال یا تصویر تبدیل شوند، در قالب کتاب منتشر کردیم. علاوه بر این، حدود 20 سال پیش چند افسانه ایرانی مانند رابعه و بکتاش، گل و نوروز، خسرو و شیرین و... را به فیلمنامه تبدیل کردیم که از هر کدام سه اپیزود درمیآمد. اینها در صدا و سیما موجود است، ولی هنوز اجرا نشده است.
بهروز غریبپور
فقط ما ایرانیها قصه دوست داریم؟
قصه، افسانه، مثل و ضربالمثل در تمام فرهنگها هست. دلیلش این است که ما وقتی میخواهیم به تاریخ پیش از خود مراجعه کنیم، از طریق افسانهها و باورها این کار را میکنیم. ما باور داشتیم شب چهارشنبه نباید آب جوش روی زمین بریزیم چون اجنه آسیب میبینند، یا اینکه شبهای جمعه در اتاق یک بشقاب حلوا میگذاشتند و باور داشتند ارواح از آن میخورند و از اینکه به یادشان هستیم، خوشحال میشوند. این در تمام اقوام هست مثلاً در مکزیک جشنواره مرگ، وجود دارد و برای ارواح و درگذشتگان جشن میگیرند. بنابراین تنها ما ایرانیها نیستیم که به قصه و افسانه علاقهمندیم. یکی از کارهای بزرگ سینمای انیمیشن این بود که بتواند این جهان ادبی عامیانه را زنده کند یا به روایت تاریخی گذشتگان بپردازد. ما نیاز داریم ببینیم و بشنویم نیاکان ما چه باورهایی داشتهاند و این متعلق به خانواده بشر است.
چرا هنرمندان ما کمتر به سراغ متون کهن فارسی میروند؟ در صورتی که اگر یک نمایشنامه خارجی ترجمه شود، به سرعت آن را روی صحنه میبرند.
چون فرهنگش را ندارند و در دانشگاه آموزش ندیدهاند. در جهانِ تئاتری، بهایی به اینها داده نمیشود. شما وقتی روی افسانهای کار میکنید، احتیاج به آموزش و پژوهش دارید و چون این کار دشوار است، این کار را نمیکنند. من دانشجوهایی دارم که اگر از آنها بپرسید نمایشنامه «بلبل سرگشته» را خواندهاید، نمیدانند از چه حرف میزنید. این دردناک و یک ضایعه است. من خودم را در این حوزه خیلی تنها احساس میکنم، ولی سعی میکنم به نسل جوان بیاموزم که وقتی به غرب میروید و اثرتان را نشان میدهید، نمیخواهند از فرهنگشان تقلید کنید. بلکه تشنه این هستند که بدانند این طرف، یعنی شرق، چه خبر است. ممکن است اگر در علم عقب بیفتیم، مشکلی نباشد. چون کتابها و تئوریهای مختلفی وجود دارد، اما هر ثانیه را که در فرهنگ شفاهی و عامیانه از دست بدهیم، یک دریغ بزرگ فرهنگی است. خیلی از این نمایشنامههای ترجمهای مفت نمیارزند و تاریخ مصرف دارند.
سریالی از شبکه یک به نام «مستوران» پخش میشود که اقتباسی آزاد از فرهنگ و ادبیات عامیانه ایرانی است و با استقبال مخاطب هم مواجه شده است. این مجموعه را دیدهاید؟
من این سریال را ندیدهام، اما میتوانم بگویم گام بزرگی است. پیش از انقلاب و بعد از انقلاب آثاری ساخته شد مانند «مثلآباد» که سالهای اول انقلاب پخش میشد و مردم دوست داشتند. الان هم این سریال نیز قطعاً مطلوب مردم است. چون مردم دوست دارند ببینند گذشتگان به چه چیزهایی باور داشتهاند. رفتن به سراغ ادبیات عامیانه کار بسیار خوبی است و به نوبه خودم به عوامل آن تبریک میگویم.
برای آشنایی بیشتر مردم با ادبیات عامیانه ایرانی چه باید کرد؟
پیشنهادی دارم که بارها هم گفتهام. یک ردیف بودجه برای فرهنگ عامیانه اختصاص بدهند که بر اساسش تئاتر و فیلم ساخته شود. در این صورت میتوانیم این نوع ادبیات را نجات بدهیم. بهروز غریبپور به تنهایی نمیتواند کار بزرگی بکند. جماعت سینماگر و تئاتری ما در جریانی افتادهاند که مطلقاً فایده اجتماعی ندارد. اولین نمایشنامه ایرانی که در فستیوال سارا برنارد پاریس اجرا شد، «بلبل سرگشته» ساخته علی نصیریان بود که با الهام از داستانی عامیانه به همین نام و به سفارش دکتر پرویز خانلری نوشته شد؛ نمایشنامهای که خواندنش هنوز هم لذت دارد.
یزدان کاظمی
برای نگارش فیلمنامه «مستوران» از چه منابعی استفاده کردید؟
تعداد زیادی از منابع ادبیات عامیانه خوانده و استفاده شد. ابتدای کار استاد محمد حنیف، نویسنده رمان «مستوران» حدود 70 تا 80 قصه را انتخاب کردند و برای استفاده در فیلمنامه به ما دادند؛ قصههایی از «هزار و یک شب»، «هزار و یک روز»، «متلها و افسانههای ایرانی»، «تذکره الاولیا» و... . خود من و خانم یارمحمدی، دیگر نویسنده سریال هم قصهها و افسانههای شفاهی و همچنین متون کهن ادبی ایران مانند شاهنامه را خواندیم و سعی کردیم از همه اینها بنا به شیوهای مختص خودمان در فیلمنامه استفاده کنیم.
پیش از این سریال، تجربه نوشتن متن اقتباسی داشتید؟
نه. ولی به نظر من هر نویسندهای در ناخودآگاهش از آثار ادبیای که میخواند، اقتباس میکند.
در اقتباس از قصهها و افسانههای ایرانی به چه نکتههایی توجه کردید؟
در «مستوران» سعی کردیم قصهها را بخوانیم و در خودمان تهنشین کنیم و اینطور نباشد که قصه را جلوی رویمان بگذاریم و نعل به نعل بر اساس قصه بنویسیم. من و خانم یارمحمدی پس از اینکه آقای حنیف تعدادی قصه را به من دادند، تلاش کردیم رگههایی از آن قصهها را نگه داریم، اما در اصل آنها را بازآفرینی کنیم. مثلاً در بخش شخصیتپردازی، دوالپا را از قصهها بیرون کشیدیم و سعی کردیم به شیوه خودمان از آن استفاده کنیم و صرفاً آنچه از دوالپایان در قصهها خواندهایم، نباشد. یا در بحث افسانهها و چیزهایی که اعجاب انگیزند، از چیزی مثل لوح سفید استفاده کردیم و کارکردی را که میخواستیم، به آن بخشیدیم. به طور کلی سعی کردیم قصههای ایرانی را با فیلمنامهنویسی امروزی تطبیق بدهیم.
به نظر شما متون عامیانه فارسی تا چه اندازه ظرفیت اقتباس نمایشی دارند؟
قصههای کهن ایرانی شبیه اقیانوسی هستند که عمقشان مشخص نیست. هر چقدر میخوانید، بیشتر لذت میبرید. امیدوارم آثاری مانند «مستوران» باز هم ساخته شود و برای همکاران فصل دوم این مجموعه آرزوی موفقیت میکنم.