شور عشق، زیر سقف «تقریب» و «محرومیتزدایی»
زندهیاد پروین خلیلی چگونه در همراهی با همسرش، امام موسی صدر به بانوی جنبش محرومیتزدایی در لبنان بدل شد؟
جواد نوائیان رودسری – این اصلاً ادعای گزافی نیست؛ اینکه پشت سر هر مرد موفقی، یک زن موفق قرار دارد. اصلا غیرممکن است مردی در مسیر ترقی و تعالی گام برداشتهباشد، اما همه عمر مدیون بانویی نباشد که در همراهی و همگامی با او، هیچ چیز کم نگذاشتهاست. زندگی بزرگان را که مرور میکنیم، آنهایی که دنیا را تغییر داده و مبدل به شخصیتهای مانای ذهن ما شدهاند، میبینیم که هیچکدامشان در تکریم بانوی خانه کوتاهی نکردهاند؛ انگار این تکریم، بخشی از مختصات بزرگ بودن آنهاست؛ قسمتی از قدرشناسی از کسی است که عمر و جوانی خود را به پای آرمانها و مسیر سخت آنها گذاشته. پنجشنبه گذشته بود که خبر درگذشت یکی از آن بانوان بزرگ منتشر شد؛ خانم پروین خلیلی، همسر امام موسی صدر، دارفانی را وداع گفت. شخصیت خانم خلیلی، حتی برای بسیاری از کسانی که با زندگی پرفراز و نشیب امام موسی صدر آشنا هستند، چندان واضح نیست. او را حتی به اندازه خواهرشوهرش، سیده رباب صدر هم نمیشناسند؛ اما وقتی در جزئیات زندگی خانم خلیلی وارد میشویم، او را یک بانوی بزرگ مییابیم که امام صدر، بدون او، قادر نبود قدم از قدم بردارد و بیمهر او، نمیتوانست زندگی را بگذراند. خانم پروین خلیلی یا همان «پری» خیال امام صدر، به معنای کامل کلمه، یک یاور به تمام معنا بود.
آقا موسی با همه فرق میکرد
پروین خانم، در قم به دنیا آمد؛ در یک خانواده روحانی و اهل علم. پدرش شیخ عزیزا... خلیلی، فرزند میرزا حسین خلیلی تهرانی از علمای بزرگ صدر مشروطه و از مراجع ثلاث نجف بود که به همراه آخوند خراسانی و شیخ عبدا... مازندرانی، از مشروطیت حمایت کرد. پروینخانم در خانهای بزرگ شد که در آن، با وجود رعایت همه مسائل شرعی و اهتمام به موارد حلال و حرام، آزادی فکر وجود داشت. او به جای مکتبخانه، به مدرسهای فرستاده شد که در آن علوم جدید را آموزش میدادند؛ عزیز دل پدرش بود و با نوازشها و سخنهای پرمحبت او، پا به دوران بلوغ گذاشت. خیلی جوان بود که خانواده صدر به خواستگاری او آمدند و ازدواجش با سیدموسی جوان، بدون آنکه او را ببیند شکل گرفت؛ اما پروین خانم همیشه میگفت که نام خانواده صدر برایش خوشایند بودهاست و هیچکس او را مجبور نکردهبود پای سفره عقد بنشیند. همانجا بود که برای بار اول سیدموسی را دید و فهمید قدم در راهی طولانی و سخت گذاشتهاست؛ راهی که طیکردن آن با وجود چنین همسری، دلپذیر و شیرین به نظر میرسید. سیدموسی صدر، یا همان «آقا موسی» پروین خانم، با همه فرق داشت؛ آن زمان خیلی رسم نبود که داماد، هنگام عقد نزد عروس بیاید و کنار او بنشیند، اما سیدموسی، طلبه خوشفکر و جوان، به رسومات اهمیتی نمیداد و آمد و کنار پروینخانم نشست تا او «بله» را بگوید!
نامههای ساده و شعرهای عاشقانه
اوایل دهه 1330 بود که پس از ازدواج، امام موسی صدر برای تکمیل درس راهی نجف شد؛ اما دلش را در قم جا گذاشت؛ هر دو روز یکبار برای «پری خانم» خودش نامه مینوشت و متقابلاً، جواب دریافت میکرد؛ اگر نامه کمی دیرتر میرسید، نگران میشد، پرسوجو میکرد. در آن نامهها، حرفی از مسیر مبارزه و مسئولیتهای سنگینی که باید سیدموسی به دوش بکشد، نبود؛ همه حرفهای پرمحبت و عاشقانه و البته گاهی، با چاشنی مواد غذایی؛ سیدموسی عاشق فرنی بود و پروینخانم این را میدانست. خودش یکبار در گفتوگویی به این موضوع اشاره کرد: «اگر همه سال را به آقا موسی فرنی میدادم، هیچ اعتراضی نداشت!» عجیب است که ما عادت کردهایم مراودات خانوادگی آدمهای بزرگ را از جنسی دیگر ببینیم؛ مگر آنها دل ندارند؟! وقتی قرار شد همراه با امام صدر به لبنان برود، خم به ابرو نیاورد؛ هرجا که همسرش بود، بهترین جای دنیا محسوب میشد. با این حال، دوری از خانواده و شهر و دیار ساده نبود و امام صدر این را میدانست. شاید آن غزلی که در سال 1344 سرود و به پروینخانم تقدیم کرد، بابت همین محبتها و ازخودگذشتگیها بودهاست: «پردهای از پرند سیم اندود / ماه بر دوش شام گسترده / روشن و دلکش و خیالانگیز / وز نسیم شبانه افسرده / و اندر اعماق آشیانه خویش / سر خود مرغ حق فرو برده / یاد بیداری و تلاش و سخن / از خیال زمانه بسپرده / نیمی از شام هجر بگذشته / صحبت غم به جانم آورده / خواب بگریخته زدیده من / دامن از اشک چشم پر کرده / لیک با رنج جانگداز فراق/ روح باز از غمش نیازرده».
بانوی جنبش محرومیتزدایی
در لبنان، مسئولیت نگهداری از فرزندان با مسئولیتهای اجتماعی همراه شد؛ پروینخانم همه بار مسئولیت تربیت فرزندان را به دوش میکشید و امام صدر که به ندرت میشد او را در خانه پیدا کرد، قدردان این فداکاری بود. پروینخانم به یاد میآورد که چه شبهایی تا دیروقت، روی ایوان خانهشان در «حازمیه» مینشست و چشم انتظار همسرش میماند؛ همیشه نگران بود که وقتی امام موسی صدر از خانه خارج میشود، آخرین دیدارشان رقم بخورد؛ همانطور که در شهریور 1357 رقم خورد و امام صدر به سفر بیبازگشت لیبی رفت. اما اگر فکر میکنید پروینخانم فقط در این عرصه یار و مددکار امام موسی صدر بود، سخت در اشتباه اید؛ از همان روزی که پا به لبنان گذاشت، پروینخانم هم بخشی از برنامه امام موسی صدر برای رسیدگی به محرومان شد؛ بانوی جنبش محرومیتزدایی. همسرش از او خواسته بود در خانه ننشیند و برود سراغ خانوادههای محروم شیعهای که در جنوب بیروت یا نواحی دیگر لبنان، با فقر سخت و سنگین دست و پنجه نرم میکنند. بعد از مدتی، پروینخانم هم مانند امام موسی صدر، هر روز از این سو تا آن سوی لبنان را طی میکرد، به خانه محرومان میرفت، پای درد دل آنها مینشست و پیامشان را به گوش رهبر شیعیان میرساند. در این رفت و آمدها، گاهی گرفتار رسم و رسوم لبنانی هم میشد؛ پروینخانم که اصولاً حتی چای هم نمینوشید، مجبور بود هرجا میرود، قهوه غلیظ و تلخ عربی را هم مزمزه کند؛ گاهی در روز 10، 12 فنجان قهوه مصرف میکرد. یکبار به همین دلیل فشارش پایین افتاد و از حال رفت! امام صدر به او گفتهبود:«مجبور که نبودی، چرا همه جا هی قهوه خوردی؟» و پروینخانم پاسخ دادهبود که نمیخواهد مردم را ناراحت کند، شاید آنها همین یک قلم وسیله پذیرایی را در خانه داشتند و اگر او نمیخورد، ناراحت میشدند. امام صدر هم با شوخی به او گفتهبود: «نه! روغن زیتون هم توی خانه همه لبنانیها پیدا میشود. برایت آن را میآوردند!» بعد برای آنکه حال پروینخانم بهتر شود، برایش تعریف کردهبود که یکبار در روستایی، برایش ماستی آوردهبودند که رویش پُر از روغن زیتون بوده!
از آن روزی که امام موسی صدر ربوده شد، جایی در لیبی و با دستور رئیسجمهور معدوم این کشور، معمر قذافی، 43 سال گذشت. در تمام اینسالها، پروینخانم منتظر همسرش بود، اما از وظایفش هم غافل نمیشد. بازهم به دیدار نیازمندان لبنانی میرفت، باز هم پای درد دل محرومان مینشست، باز هم میکوشید زندگی آنها را بهتر کند. 43 سال، زمان زیادی است برای اینکه روی ایوان منتظر بمانی تا کسی که دوستش داری از راه برسد. این انتظار، پنجشنبه گذشته بالاخره به پایان رسید.
منابع:
7 روایت خصوصی از زندگی امام موسی صدر؛ حبیبه جعفریان
امام موسی صدر، امید محرومان؛ عبدالرحیم اباذری