داریوش هخامنشی چگونه استقلال ایران را حفظ کرد؟
تعداد بازدید : 91
نبرد 7 ساله داریوش برای حفظ تمامیت ارضی
جواد نوائیان رودسری
info@khorasannews.com
با مرگ کمبوجیه، دومین پادشاه هخامنشی، هنگامی که میخواست به سرعت از مصر به ایران بازگردد و شورش بردیای دروغین را سرکوب کند، هخامنشیان با خطری جدی روبهرو شدند. مردم ایران، بزرگ ترین سرزمینی که جهان تا آن روزگار به خود دیده بود، ترکیبی از اقوام و نژادهایی محسوب میشد که به تدریج، سر در گرو اطاعت هخامنشیان نهاده بودند. کورش بزرگ که ابتدا شاه پارس بود، با هوش و نبوغ فوق العاده و تلاش خستگیناپذیر سربازان جسورش، خیلی زود توانست اقوام و ملل گوناگون را، زیر پرچم ایران، متحد کند. با این حال، حاکمان و خاندانهای قدرتمندی که به واسطه این کشورگشاییها، از حاکمیت و سروری بر اقوامشان باز ماندند، در انتظار فرصتی برای بازگرداندن روزهای خوش گذشته بودند. به همین دلیل، مرگ کمبوجیه، سرآغاز تنشها و شورشهای فراوانی شد که میتوانست هخامنشیان و بلکه ایران بزرگ را، به کام تجزیه و فروپاشی بکشاند. در چنین شرایط بغرنج و دشواری، داریوش، پسر ویشتاسب، یکی از اعضای برجسته هفت خاندان پارسی، توانست با عقب راندن مدعیان و فرونشاندن شورشها، دوباره نظم را به سرزمین وسیعی که کورش بزرگ بنیان نهاده بود، بازگرداند.
استیلای وحشت و ترس
گئوماتا، اسمردیس یا بردیای دروغین، همان فردی است که هنگام لشکرکشی کمبوجیه به مصر، علم طغیان را برافراشت و مدعی شد که پسر کورش بزرگ و شایسته پادشاهی است. واقعیت آن بود که بر اساس برخی منابع تاریخی، کمبوجیه پیش از حرکت به سمت مصر، برادرش بردیا را از بین برد تا از خطر او، ایمن باشد؛ اما ظهور فردی که ادعا میکرد بردیاست، سخت کمبوجیه را به وحشت انداخت؛ آنقدر که در بازگشت پرشتابش به سمت ایران، بیمار شد و درگذشت یا شاید، او را به قتل رساندند. اما در پارس که مرکز حکومت و سیاست آن روز ایران بود، هفت خاندان بزرگ پارسی به خود آمدند و تصمیم گرفتند به شرایط ایجاد شده، واکنش نشان بدهند. تسلط گئوماتا، با شورشهای متوالی در اقصی نقاط سرزمین گسترده ایران، مانند خوزستان، بابل و ارمنستان همزمان شد؛ همه شورشیان داعیه استقلال داشتند. خوشبختانه شرایط آن روزگار در گزارشی که داریوش بر فراز کوه بیستون از خود باقی گذاشته است و همگان آن را با نام «کتیبه بیستون» میشناسند، قابل بررسی است. داریوش در بند 13 ستون یکم کتیبه بیستون آوردهاست: «مردی وجود نداشت، نه پارسی و نه مادی و نه هیچ کس از دودمان شاهی که حکومت را از گئومات مغ باز ستاند. مردم به شدت از او میترسیدند. [آن ها واهمه داشتند] چرا که او مردم بسیاری را که بردیای[واقعی] را می شناختند، میکشت. به آن دلیل که مبادا او را بشناسند و نگویند که وی بردیا پسر کورش نیست. هیچکس را یارای سخن گفتن درباره گئومات مغ، نبود.»
اتحاد هفت نفره
داریوش در چنین شرایطی تصمیم گرفت که بردیای دروغین را از سریر قدرت به زیر کشد و اعتلا و عظمت ایران را بازگرداند و مانع تجزیه این سرزمین پهناور شود. بر اساس گزارش بند 68 ستون یکم کتیبه بیستون، شش فرد برجسته از اشراف پارس، داریوش را در این مسیر، همراهی میکردند: «ویدافارنا»، «اوتانا»، «گائوبَروُوَه»، «بَغابوخْشَه»، «ویدارْنِه» و «اَردومَنیش». طبق گزارش هرودوت، داریوش و متحدان از جان گذشتهاش، شبانه از حصار انسانی اطراف گئوماتا گذشتند و او را به قتل رساندند؛ داریوش، شخصاً شمشیر خود را در سینه بردیای دروغین فرو برد. با مرگ مدعی حکومت، داریوش توانست ظاهراً پارس و ماد را مسخّر کند، اما این هنوز شروع کار بود. بلافاصله پس از قتل گئومات، ابتدا «آترینا» که خود را از دودمان حاکمان قدیمی ایلام میدانست، در این سرزمین سر به شورش برداشت و کنترل اوضاع را به دست گرفت. مدتی بعد، «آثرین»، پسر گئومات، در خوزستان سر به شورش برداشت و همزمان، مردی در بابل، خود را از تبار شاهان باستانی این خطه معرفی کرد و مردم را به اطاعت خود فرا خواند.داریوش در وضعیتی دشوار قرار گرفته بود. او با وجود نزدیک بودن ایلام به سرزمین پارس، ابتدا تصمیم گرفت بابل را پس بگیرد. «نیدین توبل» که مدعی بود فرزند «نبونید»، آخرین شاه بابل که دودمانش توسط کورش بزرگ برچیده شد، است؛ حاضر به تسلیم نشد. داریوش با لشکری گران، عزم بابل کرد. نیروهای او در مصاف با شورشیان که کشتی های جنگی فراوانی را در دجله متمرکز کرده بودند، کاری از پیش نبرد؛ اما فریب جنگی داریوش که به ظاهر وانمود کرد در حال عقبنشینی است، دشمن مغرور را به خاک مذلت افکند. سپاه ایران از دجله گذشت و بابل را محاصره کرد. هرودوت، روایتی افسانهوار از چگونگی فتح بابل نقل کردهاست. به نوشته او، یک سرباز ایرانی به نام «هرمزد»، نزد داریوش رفت و از او خواست تا دستور دهد گوشهای او را ببُرَند؛ آنگاه راهی بابل شد و خود را مطرود شده داریوش نامید و به همین دلیل، به فرماندهی دستهای از محافظان، منصوبش کردند. شبانگاه، «هرمزد» دروازه را روی لشکر ایران گشود و بابل دوباره به دست ایرانیان فتح شد.
تاخت و تاز در چهارگوشه ایران
با این حال، همانطور که اشاره شد، شورش بابل تنها چالش پیشِ روی داریوش نبود. هنوز از کار بابل فارغ نشده بود که به او خبر دادند «مارتیا» در «سوزیانا» شورش کرده است؛ اما پیش از آنکه داریوش نیروهایی را به مصاف وی بفرستد، مردم «سوزیانا» خود دست به کار شدند و کار «مارتیا» را یکسره کردند. در ماد، «فرااُرتِس» طغیان آغاز کرد. داریوش، سرداری به نام «ویدارتا» را به مصاف او فرستاد؛ اما مقاومت جانانه «فرااُرتِس»، داریوش را واداشت که شخصاً وارد معرکه نبرد شود و سرکوب شورش ارمنستان را به سردار ارمنی خود، «دادارشیش» بسپارد. پس از سرکوب شورش «فرااُرتِس»، داریوش راه «اربل» در منطقهای نزدیک به نینوا را پیش گرفت تا طغیان «چیتراتاخما» را که خود را از اعقاب شاهان ماد معرفی میکرد، فرو نشاند. شورشهای پارت و هیرکانی، در شمال شرق و کرانههای دریای خزر، به دست افراد خانواده داریوش مهار شد. با وجود همه این تلاشها، هنوز آتش شورشها فروکش نکرده بود. در بابل دوباره عصیان آغاز شد، اما سرداران داریوش، آن را سرکوب کردند. داریوش به مدت هفت سال، طول و عرض سرزمین وسیع ایران را که از شرق تا مرزهای چین و هند و از غرب تا مصر و یونان امتداد داشت، در نوردید. در حدود 517 سال قبل از میلاد مسیح، او برای سرکوب طغیان «آریاندس»، والی مصر، راه این منطقه را پیش گرفت. سپاهیان ایران، نه تنها مصر را دوباره فتح کردند، بلکه به درخواست حاکم منطقهای در شمال لیبی، واحدهایی از قشون ایران، وارد صحرای آفریقا شد و تا شهر «اوس»(بنغازی امروزی) پیشروی کرد. داریوش نتوانست فتوحات جدیدی در شمال آفریقا داشته باشد؛ اما توانست کارتاژیها را که در سرزمین کنونی تونس اقامت داشتند، به پذیرش تعهداتی وادار کند؛ آن ها به ایرانیان قول دادند که دیگر هیچ انسانی را برای خدایانشان قربانی نکنند و در عوض، از حمله ایرانیان در امان بمانند.
گزارش آن 7 سال
به این ترتیب، پس از یک دوره شورش هفت ساله، سرزمین پهناوری که کورش بزرگ بنیان گذاری کرده بود، دوباره روی آرامش را به خود دید و داریوش بر اریکه قدرت تکیه زد. او ساخت بنای تخت جمشید را، مدتها قبل از فروکش کردن شورشها، آغاز کرده بود و آن را پایتخت خود قرار داد. داریوش، در کتیبه بیستون که برخی آن را کهنترین اثر ادبی بر جای مانده از ایران باستان میدانند، گزارش مفصلی از این هفت سال پر آشوب، به دست داده است. او در بندهای پایانی ستون چهارم کتیبه بیستون، به تعریف و تمجید از خود و اقداماتش میپردازد و از خواننده کتیبه میخواهد که داستان او را از آیندگان مخفی نکند: اگر این گفته را پنهان نکنی، اهورامزدا دوستدار تو و دودمانت بسیار و زندگیات دراز باد ... از آن رو اهورا مزدا مرا یاری کرد ... زیرا که پلید نبودم، دروغگو نبودم، تبهکار نبودم ... به راستی رفتار کردم، نه به ضعیف، نه به قدرتمند، ستم نکردم.»