چرا پهلوی اول «سازمان پرورش افکار »را تأسیس کرد؟
تعداد بازدید : 80
آلمان نازی؛الگوی رضاخان برای تبلیغ ملی گرایی افراطی
گروه اندیشه
پیوند نزدیک میان رضاخان و حکومت آلمان نازی و همچنین، کمال آتاتورک در ترکیه، سبب شده بود در بسیاری از ساختارسازیها نیز، رویه این کشورها، به ویژه آلمان، مدنظر پهلوی اول قرار بگیرد و در واقع، کپیبرداری فرهنگی به بسیاری دیگر از خصایل حکومت رضاخانی افزوده شود. به گزارش مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، در این بین، بعضی نهادها و ساختارها شکل گرفت که آیینه تمامنمایی از آمال و آرزوهای شخص رضاخان بود، تا از طریق آنان، اهداف و خواستههای مد نظر او در عرصه فرهنگ، در ایران پیادهسازی شود و در این بین، سازمان پرورش افکار جایگاهی خاص در پازل فکری و فرهنگی این برهه تاریخی در ایران پیدا کرد.
عمر کوتاه یک نهاد فرهنگی
نخستین اقدامات را برای پیدایش سازمان پرورش افکار، باید در میانههای سال ۱۳۱۷ جست وجو کرد که رضاخان در اوج قدرت بود؛ با این حال و با وجود این اقتدار آمرانه، همچنان کمیت تلقین و القای باورهای پهلوی به توده مردم، لنگ میزد و نیاز بود سازمانی با کارویژه فرهنگی شکل بگیرد و باورهای فرهنگی مدنظر رژیم را در جامعه نهادینه کند و اینجا بود که سازمان پرورش افکار یا انجمن پرورش افکار متولد شد؛ سازمانی که البته عمر چندانی نداشت و با اشغال ایران توسط متفقین، نابود و به دست فراموشی سپرده شد.
تأسیس سازمان پرورش افکار
احمد متین دفتری، وزیر وقت دادگستری رضاخان معتقد است این او بود که فکر تشکیل سازمان پرورش افکار را به اصطلاح خودش، در «دماغ» رضاخان انداخت: «طی شرفیابیهایی که (به عنوان وزیر دادگستری) برای عرض گزارش راجع به تحقیقات از مجید آهی (وزیر راه) نصیب من شد، تبادل نظرهایی صورت گرفت و از این مشاورهها، فکر تشکیل سازمان پرورش افکار در دماغ شاه تولید شد.» اسماعیل مرآت، مظفر اعلم، امیر خسروی، قاسم غنی، بدیع الزمان فروزانفر، رشید یاسمی، عیسی صدیق و آشتیانی، اسامی دیگری هستند که در کنار نام احمد متیندفتری، در تکاپوهایی که برای تشکیل این سازمان انجام شد، به چشم میخورند. رضاخان ساختار رژیم تبلیغاتی ایتالیای فاشیستی و آلمان نازی را در تشکیل این سازمان مدنظر قرار داده و الگوی فرهنگی آن ها را لحاظ کرده بود و تلاش میکرد از طریق تشکیل این سازمان، القائات فکری را در دستور کار قرار دهد؛ البته وی قبلاً و در سال ۱۳۱۰، ماکت کوچکتری از این سازمان را با عنوان سازمان تنویر افکار عامه با محوریت آموزش و پرورش، تجربه کرده و حال قرار بود مدل گستردهتری را از این الگوی تلقین فرهنگی، به محک آزمون بگذارد؛ به قول یرواند آبراهامیان، «رضاشاه انجمن پرورش افکار را به سرمشق از ماشینهای تبلیغاتی ایتالیای فاشیستی و آلمان نازی برای تفهیم آگاهی ملی به مردم، از طریق جزوه، روزنامه، کتاب درسی و برنامههای رادیویی تشکیل داد.»
کارویژه سازمان
اما این سازمان به اصطلاح فرهنگی قرار بود چه اقدامی انجام دهد؟ مطالعه سیر تحولات و همچنین، برگزاری سخنرانیهای عمومی متعدد از سوی این سازمان، در مدت حیات آن، بیانگر آن است که تعریف و تمجید از رژیم پهلوی در اولویت اصلی این سازمان بوده و در این مسیر، موضوعات مختلفی مانند میهنپرستی، وفاداری به شاه و همچنین بزرگ نمایی درباره پیشرفتهای کشور مورد بحث قرار میگرفته است. وسایل ارتباط جمعی نیز، البته به همان معنا و کارویژهای که در آن دوره رایج بود، بسیار حائز اهمیت بودند؛ زیرا رژیم رضاخانی به این نتیجه رسیده بود که جز از طریق سلطه بر وسایل ارتباط جمعی، نمیتواند بر افکار عمومی مسلط شود و آن ها را جهتدهی کند. درواقع، به زبان ساده، رژیم در نظر داشت از طریق انجمن پرورش افکار عامه، در مسیر ایجاد اقتدار و سلطه مد نظرش، از فرهنگ به عنوان فیلتری مطمئن استفاده و آن را جایگزین توسل به قوه قهریه و زور کند. ترکیب کمیسیونهای فعال در سازمان پرورش افکار نیز، موید این مسئله بود؛ زیرا در ترتیب آن ها، شاهد شکلگیری و فعالیت کمیسیونهایی مانند کمیسیون موسیقی، کمیسیون رادیو، کمیسیون سخنرانی، کمیسیون تدوین کتب درسی، کمیسیون مطبوعات و کمیسیون هنرپیشگی (نمایش) هستیم که البته هر کدام کارویژهای متفاوت و منحصر به خود داشتند.به دستور پهلوی اول، بلافاصله از این سازمان عریض و طویل تمرکززدایی و قرار شد به سرعت در تمامی شهرستانهای ایران، شعبهای از این سازمان تشکیل شود و زیر نظر متولیان فرهنگی آن شهرستان، فعالیت داشته باشد. درواقع قرار بود این سازمان بر اساس اهداف مد نظر رضاخان، در تمامی ارکان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی حکومتی، فعالیت آموزشی، پرورشی و تبلیغاتی داشته باشد. سازمان پرورش افکار، یکی از بهترین نمونههای اصلاحات از بالا و بیتوجهی به توده مردم و سلایق و ذائقه آن ها در برنامههای فرهنگی بود.
اشاعه ملیگرایی افراطی
یکی از اهداف اصلی تشکیل چنین سازمانی، آن هم در برههای که بسیاری از قدرتهای بزرگ دنیا به جان یکدیگر افتاده بودند، این بود که به هر قیمت ممکن، شوونیسم یا همان ملیگرایی افراطی و بدون منطق را، در میان ایرانیان نهادینه کند و در این بین، تمامی ابزارهای تبلیغاتی و رسانهای رژیم نیز پای کار آمده بود. اما آنچه بیش از همه به کار رژیم میآمد، این بود که نوعی یکسانسازی فرهنگی را از طریق تریبونهایی مانند رادیو یا هنرهایی مانند موسیقی و تئاتر و همچنین، سخنرانی های گسترده عمومی، ترویج کند. دال محوری، در گفتمان یکسانسازی فرهنگی، تمجید و تعریف از شخص شاه بود. جمعیت و توده مخاطبان در آن زمان، به شدت ناهمگون بودند و هیچ ابزاری مانند تبلیغات و سخنرانی نمیتوانست این توده ناهمگون را تبدیل به یک توده فرهنگی یکدست کند. نمونه دیگری از تمجید از شخص شاه این بود که در مسیر شکلگیری این سازمان نیز، عمدتا شخص وی منبع و منشأ اصلی معرفی و این گونه بیان میشد که سازمان پرورش افکار، براساس تفکرات شاه تاسیس شده تا راهی را که اروپا در مدت ۴۰۰ سال طی کرد، ایران در مدت ۱۸ سال طی کند!
کپی برداری از نهادهای تبلیغاتی فاشیستی
یکی از مهم ترین کارکردهای سازمان پرورش افکار این بود که درباره خدمات رژیم پهلوی، دست به نوعی بزرگنمایی بزند و درواقع، آن ها را از بستر واقعی خود خارج کند. یکی از سرفصلهای اصلی تبلیغکنندگان رژیم در قالب سازمان پرورش افکار، این بود که نهضت صنعتی شدن کشور را تبلیغ کنند و درباره آن حتی دست به اغراق بزنند. در اغلب این سخنرانیها و تبلیغات، طبق یک برنامه از پیش نوشته شده، سخنرانان موظف بودند ابتدا توصیف و تبیینی از اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی کشور پیش از روی کار آمدن رضاخان و در آستانه کودتای ۱۲۹۹، ارائه دهند و سپس، به شرح اقدامات رضاخان بپردازند.سازمان پرورش افکار، از آن دست سازمانهای فرهنگی بود که طی حکومت رضاخان، با الگوگیری از نهادهای فرهنگی فاشیستی و نازیستی شکل گرفت. از همان ابتدا نیز، مشخص بود کارویژه این سازمان چیزی جز تبلیغ فرهنگی برای رژیم و القا و تلقین خواستههای پهلوی به توده نیست. بهرهگیری از عنصر رسانهها و ابزارهای فرهنگی، شاید ابتکار جدیدی بود که در این برهه برای نخستین بار شکل گرفت.
شاید بتوان سازمان پرورش افکار را جزو نخستین نهادهایی دانست که با پی بردن به اهمیت جایگاه رسانه تشکیل شده بود. اما مدرنیته اقتدارگرایانه رضاخان، این اجازه را نمیداد که رسانه و ابزار فرهنگی در مسیر واقعی خود حرکت کند و قرار بود باز هم از الگوی اصلاحات فرهنگی از بالا، پیروی شود. سازمان پرورش افکار را میتوان نرمافزار رژیم رضاخانی لقب داد که قرار بود از سویی، شاه را به عنوان قبله عالم و منشأ تمامی تغییر و تحولات مثبت در ایران معرفی کند و از سوی دیگر، یکسانسازی فرهنگی را، ولو با روشهای اقتدارگرایانه، در دستور کار قرار دهد؛ اما نتیجهای که از این سازمان عاید پهلوی اول شد، چیز دندانگیری نبود و با هجوم متفقین به ایران، این سازمان نیز متلاشی شد. سازمان پرورش افکار، الگویی برای پهلوی دوم شد تا سازمان های مشابه متعددی را در طول حکومت ۳۷ ساله خود ایجاد کند.