گفت و گوی خراسان با دکترمحمد حسن مقیسه ،نویسنده کتاب«افکار پنهان ایرانیان»
تعداد بازدید : 48
رمز و رازهای دلبستگی «اقبال لاهوری» به فرهنگ و تمدن ایرانی
گروه اندیشه
info@khorasannews.com
محمد اقبال لاهوری از جمله شخصیت های برجسته دنیای اسلام است که ازعرصه های فلسفه و عرفان گرفته تا ادبیات و سیاست ،دارای نظر و اندیشه بوده و به چند زبان زنده دنیا (انگلیسی، عربی، آلمانی و اردو) نیز تسلط داشته است.به مناسبت اول اردیبهشت ماه ،که سالروز درگذشت وی است، با دکتر محمد حسن مقیسه،استاد دانشگاه امام صادق(ع) که در آخرین اثر خود به نام «افکار پنهان ایرانیان» ،به بازنشر گوشه ای از اندیشه های این متفکر پرداخته است،گفت و گو کرده ایم تا با زوایای پیدا و پنهان آرمان ها و آمال اقبال ،بیشتر آشنا شویم.
کتاب« افکار پنهان ایرانیان »کدام وجوه فکری اقبال لاهوری را شرح داده است؟
این کتاب در سال 96 و با همت انتشارات ترفند منتشر شده است و بنده در آن، نگاه اقبال به فرهنگ و تمدن ایرانی را توضیح داده ام.
موضوع شعرای ایرانی و فرهنگ ایران بارها از سوی پژوهشگران واکاوی شده، فکر نمی کنید کتاب شما به وادی تکرار افتاده است؟
سوال خوبی است و من هم انتظار چنین پرسشی را داشتم. بله، موضوع ایران در مقاله های گوناگون بررسی شده و بنده با علم به نقاط ضعف همان پژوهش ها تصمیم گرفتم که کار ناقص دیگران را تکمیل کنم و همه آن چه را که اقبال درباره ایران گفته است، در یک جا جمع کنم. آن چه قبل از این کتاب انجام شده، فقط در حد چند مقاله 15تا 20 صفحه ای است، آن هم درباره بخش اندکی از نظرات اقبال در مورد ایران و تنها با بررسی چند شعر از دیوان فارسی وی. اما بنده در این کتاب، تمام آن چه را که این فیلسوف در باره ایران نوشته است، احصا کرده و شرح داده ام.
غیر از دیوان شعر اقبال، چه منابع دیگری را می توان نام برد که برای اقبال پژوهی لازمند؟
درباره اقبال کتاب و مقاله فراوان نوشته شده، اما از خود اقبال، ما منابع محدودی در دسترس داریم که بیشتر پژوهشگران نیز از همین مأخذهای اندک، خیال خودشان را راحت کرده اند و فقط به دیوان شعر فارسی او مراجعه می کنند! در حالی که بنده همه آن چه را که از اقبال درباره فرهنگ و تمدن ایران زمین به جای مانده، از دیوان شعر فارسی و دیوان شعر اردوی وی و همچنین از دو کتاب «سیر حکمت در ایران» و نیز «بازسازی اندیشه دینی در اسلام» او بیرون کشیده ام و نوشته های پراکنده اقبال را در مآخذ معتبر دیگر نیز یافته ام و پس از سنجش و تفسیر، در اختیار خوانندگان قرار داده ام.
چه چیزهایی باعث شده که اقبال به فرهنگ و تمدن ایران توجه ویژه ای داشته باشد؟ آیا وی فرهنگ ایران را برتر از فرهنگ سایر کشورهای آسیایی می-دانست؟
اقبال به مناسبت این که مسلمان بوده، با فرهنگ اسلامی؛ چون زاده هند است، با فرهنگ هندی؛ و از آن جا که در اروپا درس خوانده، با فرهنگ اروپایی آشنا بوده ، اما آشنایی او با فرهنگ ایران، بسیار عمیق است. حتما می دانید که سابقه حضور ایرانی-ها در هند به حدود هشتصد سال قبل می رسد که آثار عظیمی از سنن و هنر و کتب در آن پهنه برجای گذاشته اند و بر گرایش خانواده های فرهنگ مداری مانند اقبال به ایران بسیار تأثیرگذار بوده اند. اما اقبال نیز که خودش اهل فلسفه و عرفان بوده و از تاریخ اسلام و دیوان شعرای فارسی تتبع می کرده، با پژوهش و اندیشه ورزی به این نتیجه رسیده است که ایرانی ها در همه زمینه های حکمی، فلسفی، دینی، عرفانی، مدنی، حدیثی، علوم قرآنی و ادبی از سرآمدان قافله تمدن اسلامی هستند و بیشترین و پرمحتواترین آثار را از خود در منظومه آثار اسلامی بر جای گذاشته اند.
می توانید به بخشی از این آثار حداقل به صورت آماری اشاره کنید؟
اقبال هم درباره آثار تمدنی و دانش ایران بحث محتوایی کرده، هم از بسیاری از کتب علمی و دینی و ادبی، شاعران و عارفان و فلاسفه ایرانی و نیز از کوه ها و رودها و شهرها و شخصیت های واقعی و اسطوره ای ایران در آثار متعددش و خصوصاً در دیوان شعر فارسی و اردوی خود به نیکی نام برده، که از تمام این یادکردها ما به معانی همچون هنرمندی، ظرافت، دقت و راز اندیشه پروری ایرانی ها پی می بریم؛ زیرا وی در تمام آثار خودش از 28 شاعر، 68 دانشمند و فیلسوف، 9 عارف و 28 پادشاه و فرمانده ایرانی نام می برد ؛ اما در لایه های عمقی آثارش خواننده به باروری و شکوه هنر و دانش و حکمت و عرفان ایرانی دست می یابد؛ یعنی او هم آشکارا و هم به اشاره این مطلب را گفته که بنیان های مستحکم تمدن و سنن ایرانی و پویش های عقلانی فلاسفه و اشراق های روحانی عرفای ایرانی، بیشترین و بهترین کمک را به مبانی اندیشه نظری و عملی اسلام کرده و در پیشبرد و گسترش و تحکیم آن نقش فراوانی داشته است و ایرانیان مسلمان والاترین سهم را در پویایی و به پروری فرهنگ اسلامی در بسیط حیات داشتهاند. بنده درباره این مطالب، در کتاب سیصد صفحه ای خود مستدل بحث کرده ام؛ اما چون بیم داشتم که برداشت یکسویه نشود و این تلقی برای خوانندگان به وجود نیاید که به جنبه پان ایرانیسم پرداخته ام، در همان مقدمه توضیح داده ام که رویکرد کتاب، متعادل است و در روش و شیوه نیز، هم به جنبه های ایرانیگری اقبال توجه داشته ام، هم به مسلمانی او و اظهار ارادت و اعتقاد قلبی اش به دین مبین اسلام و علاقهمندی آن بزرگ به اهل بیت(ع).به هرحال، عصاره دیدگاه اقبال لاهوری در ژرف نگری به ایران، در این یک بیت بیان شده که می گوید ایران مانند دریای بسیار بزرگی است که ساحل آن آشکار نیست و در این دریا، گرانقدران و گرانقیمتانی هستند که الماس گونند:«عجم بحری است ناپیدا کناری/که در وی گوهر الماس رنگ است».
شما یک فصل ازکتاب را به تأثیرپذیری اقبال از شعرا و عرفای ایرانی اختصاص داده اید. درباره فارسی سرایی او هم، با توجه به این که نمی توانسته است به فارسی سخن بگوید، توضیح دهید.
بله، در فصل چهارم که عنوانش «اقبال و تأثیر پذیری از شخصیت های بزرگ ایران» است، آورده ام که اقبال از بسیاری از عرفا و فلاسفه و به ویژه شعرای ایرانی مطالب فراوانی آموخته و با ذوق و برداشت خود در آمیخته و به شکل والاتر و زیباتری به جهان بشری عرضه داشته است. من در آن جا نوشته ام که اقبال، چگونه زیستن را از «بایزید» ؛ چگونه اندیشیدن را از «حلاج»؛ چگونه سرودن را از سعدی و حافظ و جامی و عراقی و...؛ و چه گفتن را از سنایی و مولوی و سهروردی و... آموخته و این ها نشان می دهد که تا چه حد تحت تأثیر عرفا و شعرا و حکمای ایرانی قرار داشته و به آن ها دلبسته بوده است. اما تأکید می کنم که به هیچ وجه مقلد چشم بسته و بدون فکر نبوده، بلکه به شیوه اهل خرد متعالی، اگر چیزی از خمیر مایه فکری دیگران گرفته، آن را پرورانده و زیباتر و شیرین تر بیرون داده است.من در این فصل اقبال را با بایزید، حلاج، سنایی، سهروردی، مولوی، شبستری و حافظ سنجیده ام که حتماً می دانید اقبال بیشترین تأثیرپذیری را از مولوی داشته اما با حافظ از نظرگاه عرفانی مقابله کرده است که ترجیح میدهم خوانندگان را برای پیگیری بیشتر به اصل کتاب ارجاع دهم.اما در باره فارسی سرایی ایشان، باید بگویم این هم از استعدادهایی است که خداوند در سینه این مرد قرار داده که با این که فارسی را می توانسته بخواند و می توانسته شعر فارسی بسراید ،نمی توانسته به فارسی سخن بگوید، حتی نمی توانسته درست و حسابی مطلبی به زبان فارسی بنویسد، اشعاری گفته که کارشناسان شعر اذعان دارند که اقبال حق ظرف و معنا ی شعر را به خوبی ادا کرده ؛ یعنی هم شعرش به صنایع لفظی و معنوی، آراسته و هم سرشار از نکته های فلسفی و حکمی و عرفانی و خاصه اجتماعی و سیاسی است. اوشاعری نبوده که فقط در باغ و گلستان سیر کند و به نوای بلبل و قمری گوش بسپارد و فارغ از مردم و درد جامعه اش باشد؛ نه، هم در میانه میدان اجتماع و سیاست بوده، هم در صحنه دانش و علم آموزی و تدریس در دانشگاه؛ هم آگاه و هوشیار نسبت به زمانه و دشمنان مکتب و مردم و ملتش؛ و این ها همه نشانه های پررنگی در اشعارش دارد، که با مؤانست و همنشینی با دیوان شعرش به راحتی میتوان به این گوهرهایی که در صدف شعرش جا خوش کرده اند، دست یافت. اما در این جا، حیفم می آید که چند بیت از اشعار وی را که در «اسرارخودی» اش و درباره زبان فارسی سروده است، بیان نکنم:
هندی ام از پارسی بیگانه ام/ماه نو باشم، تهی پیمانه ام/ حسن انداز بیان از من مجو/خوانسار و اصفهان از من مجو/گرچه هندی در عذوبت شکّر است/طرز گفتار دری شیرین تر است/فکر من از جلوه اش مسحور گشت/خامه من شاخ نخل طور گشت/پارسی از رفعت اندیشه ام/در خورد با فطرت اندیشه ام