آداب «سیاستمداری» و «سیاستورزی» در سیره امام هادی(ع)
در سالروز شهادت پیشوای دهُم(ع)، به بررسی ویژگیهای فعالیت سیاسی و نیز، خصایصی که باید سیاستورزان در جامعه اسلامی واجد آن ها باشند، در روایاتی که از آنحضرت به ما رسیدهاست، پرداختهایم
جواد نوائیان رودسری – امام هادی(ع) بخش مهمی از دوران امامت خود را که در سال 220ق آغاز شد و با شهادت مظلومانه آنحضرت در سال 254ق به پایان رسید، تحتنظر مأمورانِ خلفای ستمگر عباسی گذراند. آن ها به دلیل وحشتی که از جایگاه و محبوبیت امام هادی(ع) در میان امت اسلامی داشتند، دستور دادهبودند که آنحضرت را از مدینه به سامرا منتقل کنند و در یک منطقه نظامی، تحت نظر قرار دهند. این سیاست خصمانه، باعث محدودیت شدید شیعیان، برای دیدار و ارتباط با امام هادی(ع) شد و به نظر میرسید که امام(ع) فرصت لازم را برای تبیین برخی از مسائل، به ویژه مسائل کلان مربوط به جامعه اسلامی، پیدا نکند. با این حال، بررسی منابع تاریخی و روایی نشان میدهد که امام هادی(ع) با وجود آن همه محدودیت و مشکلات ناشی از نوع رویکرد سیاسی عباسیان به ائمه شیعه(ع) و پیروان آن ها، توانست برخی از عالیترین مفاهیم مورد نیاز در فعالیتهای کلان اجتماعی و به ویژه، شاخصهای مربوط به سیاستمداری و سیاستورزی را، در قالب حدیث و ادعیه، برای عموم جامعه اسلامی و به ویژه برای دوستداران مکتب اهلبیت(ع) تبیین کند. موضوعی که شاید، برخی از آن بیخبر باشند و با توجه به نکاتی که بیان کردیم، توقع ارائه آن از سوی امام دهم(ع) را نداشتهباشند؛ در واقع معتقدند که عیار دستورالعملهای سیاسی در سیره امام هادی(ع)، مانند ائمه قبل از ایشان نیست؛ حال آنکه این انگاره، از اساس باطل است و از امام(ع) نه فقط در امور جزئی، بلکه در امور کلان فعالیتهای سیاسی نیز، روایات قابل توجهی باقی مانده که موارد و اشارات مربوط به آن، در زیارتهای مشهور «جامعه کبیره» و «زیارت امیرالمؤمنین در روز عید غدیر» که به آنحضرت منسوب شده، آشکارتر از آن است که نیازی به بیان و تحلیل داشتهباشد؛ در این دو میراث گرانقدر منسوب به امام هادی(ع)، اوصاف رهبری شایسته جامعه اسلامی، به تفصیل بیان می شود و مفهوم عدالت به عنوان یکی از ستونهای اصلی قوام و بقای حکومت، مورد توجه و تحلیل قرار میگیرد؛ موضوعی که به واقع، جوهره سیاستورزی در آموزههای اسلامی است. با این حال، همان طور که اشاره شد، در بیان مبارک امام دهم(ع)، مباحث سیاسی تنها محدود به کلیّات نمیماند؛ عصر امام هادی(ع) به دوران غیبت نزدیک است و شیعیان نیازمند تعالیمی هستند که بتوانند با تمسک به آن ها، از عصر غیبت و پیچهای خطرناک دوران پیشِ روی خود، به سلامت بگذرند. از همین رو، در احادیثی که از آن امام بزرگوار به دست ما رسیده، موضوعات بنیادین اداره جامعه شیعه، به صورت جزئی نیز، مورد توجه قرار گرفتهاست که شاید مهم ترین آن ها، توجه به مسئله فقاهت و جایگاه و مسئولیت فقیهان و علما باشد.
خوشا به حال آنان که ...
از وجود مقدس امام هادی(ع) نقل شدهاست که فرمود: «لَوْ لَا مَنْ یَبْقَى بَعْدَ غَیْبَةِ قَائِمِکُمْ ع مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِینَ إِلَیْهِ وَ الدَّالِّینَ عَلَیْهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْ دِینِهِ بِحُجَجِ اللهِ وَ الْمُنْقِذِینَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللهِ مِنْ شِبَاکِ إِبْلِیسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِیَ أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِینِ اللهِ» (شیخ طبرسی، احتجاج، جلد1،ص 18، نشر مرتضی) اگر نبود که بعد از غیبت قائم – که درود خدا بر او باد – وجود علمایی که مردم را به سوی پروردگار میخوانند و به وجود او رهنمون میشوند و با حجتهای الهی، از دین او دفاع میکنند و بندگان ناتوان خدا را از دامهای شیطان و پیروان او میرهانند، بیگمان کسی باقی نمیماند، مگر آنکه از دین خدا بر میگشت. امام هادی(ع) برای علمای امت اسلامی، وظیفه خطیر هدایت مردم را قائل شدهاست و این مهم، در وجه اتمّ آن، زمانی ممکن و میسّر میشود که اداره جامعه، در جهات مختلف در اختیار و تحت نظارت آن ها باشد. علمای فقیهی که به حکم حدیث مشهور رسولخدا(ص)- که امام خمینی (ره) هم آن را در کتاب «ولایت فقیه » نقل کرده است- جانشین پیامبران اند: «الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ» (کلینی، الکافی، جلد1، ص46، چاپ اسلامیه) با این قید که «ما لَمْ یَدْخُلُوا فِی الدُّنْیَا»، تا هنگامی که به دنیا وارد نشدهاند. از پیامبراکرم(ص) در باب معنای ورود آن ها به دنیا پرسیدهشد؛ آنحضرت فرمود: «اتِّبَاعُ السُّلْطَانِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ فَاحْذَرُوهُمْ عَلَى دِینِکُمْ»؛ پیروی از سلطان که اگر چنین کنند، از آن ها نسبت به دینتان برحذر باشید. این حدیث گرانقدر نبوی، کامل کننده آن روایت نورانی از وجود مقدس امام هادی(ع) است؛ علمای فقیه و آشنای با دین، در ازای داشتن حق حکومت، تکلیفی سنگین برعهده دارند و باید در برابر خداوند، بابت این تکلیف سنگین، پاسخگو باشند و خوشا به حال آن ها که از این گذرِ سخت، به سلامت میگذرند و به رستگاری میرسند.
گریز از قدرتطلبی
نخستین درس امام نُهُم(ع) به کسانی که گام در مسیر فعالیتهای سیاسی میگذارند و در پی کسب قدرت میروند، پرهیز از قدرتطلبی است. در اندیشه الهی آنحضرت، مانند اجداد طاهرینش، قدرت، امری دنیوی و بر این اساس، فانی و گذراست و آنکه دل به قدرت ببندد، دچار خسران و زیانکاری میشود. اشعاری که امام هادی(ع)، در مقابل متوکل، آن خلیفه خونریز و ستمکار بر زبان مبارکش جاری میکند، در کنار آموزههای بیشمار دیگر، نشانی از این درس بزرگ دارد. روایت آن دیدار شبانه را، ابنخلّکان شافعی در کتاب «وفیّات الاعیان» (جلد3، ص272، دارصادر بیروت) و محمد بن علی کراجکی در کتاب «کنز الفوائد» (جلد1، ص 342، دارالذخائر) آوردهاست؛ به متوکل عباسی خبر دادند که امام هادی(ع) مشغول گردآوری سلاح و آماده برای قیام است؛ خبری که از اساس کذب بود، اما خلیفه عباسی را بر آن داشت که دستور به بازداشت امام(ع) بدهد. مأموران متوکل، نیمههای شب به منزل آن امام همام یورش بردند و امام هادی(ع) را در حالی بازداشت کردند که مشغول عبادت بود. آنحضرت را همان شب نزد متوکل بردند، در حالی که خلیفه عباسی، مشغول بادهنوشی بود. او برای آزار امام هادی(ع) از آن حضرت خواست که چند بیت شعر بخواند. امام(ع) قبول نکرد و فرمود که زیاد اهل شعر نیست؛ اما متوکل اصرار کرد و کار را به جسارت کشاند. امام هادی(ع) به ناچار این ابیات را بر زبان مبارکش جاری کرد، ابیاتی تکاندهنده که فردی سنگدل مانند متوکل را به گریه انداخت: «باتوا على قلل الأجبال تحرسهم / غلب الرجال فما أغنتهم القلل / واستنزلوا بعد عزٍ من معاقلهم / فأودعوا حفراً یا بئس ما نزلوا / ناداهم صارخٌ من بعد قبروا / أین الأسرة والتیجان والحلل / أین الوجوه التی کانت منعمةً / من دونها تضرب الأستار والکلل / فأفصح القبر عنهم حین ساءلهم / تلک الوجوه علیها الدود یقتتل / قد طال ما أکلوا دهراً وما شربوا / فأصبح بعد طول الأکل قد أکلوا»؛ شب را بر آن قلههای بلند، در حالی به سحر رساندند که مردان قوی پنجه و نیرومند از آن ها محافظت میکردند، ولی آن قلههای رفیع و دور از دسترس، برای آن ها سودی نداشت؛ از پناهگاههای امنشان بیرون کشیده شدند و در زیر خاک مأوا گرفتند و آنجا، چه بد جایی است برای اقامت گزیدن. پس در آن قبرها، ندا دهنده بر آن ها بانگ زد: کجا رفت آن دستبندهای گران بها؟ آن تاج و تختها؟ آن زیور و زینتها؟ کجا شد آن چهرههای نازپرورده که در مقابل آن ها، پردههای گران بها و نازک میآویختید؟ چون این بانگ زده میشود، پاسخی میآید که آن چهرههای شاداب، اکنون محل رفت و آمد کِرمهاست؛ آنان که روزگاری به خوردن و نوشیدن مشغول بودند، امروز خودشان خوراک کرمها هستند! امام هادی(ع) در این ابیات تکاندهنده، بیاعتباری دنیا را به رخ دنیاطلبان و دوستداران قدرت میکشد و به آن ها هشدار میدهد که همواره به فکر روزی باشند که رخت از این دنیا میبندند و باید جوابگوی اعمال خود باشند و آنگاه، خواهند دانست که معامله کردن جز با خداوند، کار عبث و بیهودهای بودهاست. امام هادی(ع)، مانند جد بزرگوارش امیرمؤمنان(ع)، کسب قدرت را تنها هنگامی مشروع میداند که بتوان با در اختیار داشتن آن، حقی را به پا داشت و از باطلی جلوگیری کرد؛ آنگونه که امام علی(ع) در خطبه 33 نهجالبلاغه، قدرت سیاسی را از لنگه کفش پارهای کمارزشتر میداند، مگر آنکه «أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلً».
تقوا و صداقت؛ 2 رکن سیاستورزی
امام هادی(ع) در جایی دیگر و ضمن نصیحت به فتح بن یزید جرجانی، میفرماید: «یَا فَتْح مَن أَطاعَ الْخالِقِ لَمْ یُبَالُ بِسَخَطِ الْمَخْلوقین وَ مَنْ أَسْخَط الْخالِقِ فَلْیوقَنُ أنْ یحِلّ بِهِ سَخَط الْمَخلوُقِین»(مسعودی، اثبات الوصیة، ص235، نشر انصاریان)؛ ای فتح! هر کس از آفریدگار اطاعت کند، باکی از خشم آفریدگان نخواهد داشت، اما هر کس خالق را به خشم آورد، از خشم مخلوق در امان نخواهد بود. امام هادی(ع)، تقوا را مهم ترین اصل برای رسیدن به سعادت و آرامش حقیقی میداند و این تقوا، به ویژه در کارهای سیاسی و فعالیتهای اجتماعی، از اعظم امور است. امام هادی(ع) در حدیث گرانقدر دیگری، صداقت را یکی از وجوه مهم اهل سیاست میداند و خطاب به متوکل عباسی، با صراحت تمام، میفرماید: «لا تَطلب الصَّفا ممّن کَدّرتَ علَیهِ، ولا النُّصْحَ ممّن صَرَفْتَ سُوءَ ظنِّکَ إلَیهِ ، فإنّما قلبُ غیرِکَ لکَ کقلبِکَ لَهُ» (حلوانی، نزهةالناظر و تنبیه الخاطر، ص144، نشر مهر قم)، از کسی که دل تو نسبت به او چرکین است، صدق و یکرنگی، از کسی که به او خیانت کردهای، وفاداری و از کسی که به او بدگمانی، خیرخواهی انتظار نداشتهباش؛ چرا که دل دیگران نسبت به تو همان حالی را دارد که تو در دلت نسبت به دیگران داری.