ژواکیم ماشادو آسیس
ما می تونیم، خیلی چیزها رو
به آدمهای اطرافمون هدیه کنیم.
مثل عشق، لذت و محبت...
اما لیاقت داشتن این ها رو
ما نمی تونیم بهشون بدیم.
***
فریرا گولار
همون جوری که آغوشت رو
واسه شادی باز میکنی
به سمت رنج هم آغوش وا کن
چرا که رنج، همون میوه شادیه
و قرینه سوزان اون.
همون جوری که با لبخند
در اعماق شادی غوطه ور شدی
و گم شدی توی اون
رنج رو به آغوش بکش
بی دروغ وبی بهونه.
زندگی فقط اون چیزی رو مصرف می کنه
که آب و نونش میده.
***
کارلوس دروموند د آندراده
حالا چی ژوزه؟
مهمونی تموم شده
چراغا خاموشن و ملت رفتن
شب، سرد شده حالا چی ژوزه؟
حالا چی... هی تو؟
تو که بینامی و بقیه رو دست میاندازی
تو که شعر مینویسی
عاشق میشی
شکوه میکنی
حالا چی ژوزه؟
حرفی نداری، عشقی نداری
شب، سرد شده و همهچی تموم شده
و همهچی غیب شده
و همهچی خراب شده ،حالا چی ژوزه؟
حالا چی ژوزه؟
حرفای دلنشینت، لحظههای تب و تابت
کتابخونه ات، معدن طلات
چمدون شیشهای ات
ناسازگاری ات، کینهات... حالا چی؟
کلیدی توی دستته،
میخوای در رو وا کنی
اما اینجا که دری نیست.
تو دریا نمیری
اما دریا هم خشکیده.
میخوای بری مینیاس
اما مینیاسی دیگه نیست.
ژوزه؛ حالا چی؟
اگه تونستی بخواب
اگه تونستی خسته شو
اگه تونستی بمیر
اما تو نمیمیری
توی تاریکی تنهایی ژوزه
مث یه چهارپای وحشی
حتی یک دیوار نداری
که بتونی بهش تکیه بدی
حتی یه اسب سیاهی که بتازونیش
تو کوچ میکنی اما به کجا ژوزه؟