داعشی امروز، خاطره ساز دیروز!
علیرضا رئیسی، پسر عینکی برنامه های کودک و نوجوان دهه 70، چرا تن به تروریست شدن در «خانه امن» داد؟
مریم ضیغمی - پسربچه عینکی، بانمک و با استعداد دوران کودکی خیلی ها اکنون 37 ساله است؛ علیرضا رئیسی که با بازی در آثاری همچون «پاتال و آرزوهای کوچک»، «مدرسه پیرمردها»، «شهر در دست بچه ها»، «قطار ابدی» و «دنیای شیرین» در ذهن ها ماندگار شده است در جوانی در اوج بود، برای ادامه تحصیل بازیگری را رها و به خارج از کشور سفر کرد و در رشته زبان انگلیسی و مدیریت اجرایی درس خواند. به گفته خودش 10 سالی می شود که به کشور بازگشته و در این سال ها به دلیل ذهنیتی که مخاطب از او داشته، با وسواس انتخاب کرده و گزیده کار بوده است. او بعد از شهرت در دوران کودکی اکنون با بازی در نقش «بغاض»، یکی از اعضای گروه داعش دوباره مورد توجه بینندگان قرار گرفته است و این موضوع بهانه گفت و گوی مان شد.
بعد از مدت ها با این سریال دیده شدید. قبول دارید؟
«خانه امن» اولین کار به این سبک و سیاق و «بغاض» نقشی کاملاً منفی است. به دنبال دیده شدن نیستم و توفیق اجباری نصیبم شده و در چندین کار خوب بازی کرده و دیده شده ام. هدفم از بازی در سریال «خانه امن» دیده شدن نبود بلکه دوست داشتم تجربه بازی در نقش منفی را داشته باشم و خودم را محک بزنم. الان در 37 سالگی این نقش کاملاً منفی تجربه جالب و چالش برانگیزی بود. بازی در این سریال یکی از سخت ترین کارهایی بود که انجام داده ام.
سختی بازی در «خانه امن» در کجای آن بوده است؟
کلاً ساختن اثر هنری سختی های خاص خودش را دارد، چون فیلم با جزئیات ساخته می شود و توجه به جزئیات زمان و انرژی می خواهد و «خانه امن» به علت فیلم نامه ای که داشتیم، تعدد لوکیشن، طراحی چهره، پر بازیگر و خطرناک بودن کار اکشن سختی های خاص خودش را داشت. برای من سختی اش بازی در نقش یک داعشی بود چون هیچ ویدئویی در دسترس و الگویی نبود که بتوانم تماشا کنم. برای دست یافتن به اطلاعات به سمت خلق شخصیت رفتم و با کمک احمد معظمی، کارگردان و چندین آلمانی تبار که افتخار آشنایی با آن ها را داشتم لهجه «بغاض» را درآوردم و بعد سختی آن در سکانس هایی بود که در روستای زیبای هجیج در سرمای بالا فیلم برداری شد اما با همه این احوال اعضای این گروه حرفه ای دست به دست هم دادند و از پس سختی ها برآمدند. «خانه امن» یکی از سریال های خیابان خلوت کن شده است.
برخلاف دیگر سریال ها در «خانه امن» شخصیت های بدمن همچون نیروهای امنیتی پرقدرت نمایش داده شده اند. نقش «بغاض» را چگونه دیدید؟
من شخصیت مثبتی دارم و معکوس کردن شخصیتم جلوی دوربین برایم یک چالش بود. لطف مردم برای بازی در این سریال شامل حالم شده و این حاصل تجربه و هدایت کارگردان است. خودم را به کارگردان سپردم و سعی کردم هیچ گونه بازی اضافه ای نداشته باشم، حتی برای پلک زدن هم با احمد معظمی مشورت می کردم. دو نقش «کمال» و «بغاض» یک پارادوکس کامل (خیر و شر) است که افتخار همبازی شدن با حمیدرضا پگاه را در پلانی از سریال داشتم.
شخصیت های داعشی باورپذیر درآمده اند، «بغاض» هم همین طور و این برمی گردد به هماهنگی و حرفه ای بودن گروه.
برای خودم این نقش جالب بود و این که «بغاض» این قدر منفی است که باید با میمیک صورتم حالتش را به بیننده القا می کردم. از شش سالگی یاد گرفته ام که مخاطبم را سرگرم کنم.
در دوران کودکی و نوجوانی بازیگر پرکاری بودید، سپس برای ادامه تحصیل مهاجرت کردید. بعد از بازگشت به طور حتم کمتر به شما نقش پیشنهاد داده شد چون بازیگر اگر جلوی چشم نباشد، به فراموشی سپرده می شود.
حرف تان را قبول ندارم چون هر کسی جایگاه خاص خودش را دارد و اگر امروز مردم بازیگری را دوست دارند و او به هر علتی حضور نداشته باشد، بعد از بازگشت، مردم او را به خاطر می آورند. برایم مهم نیست که در اثری بی کیفیت بازی نداشته باشم. خیلی نگرانی ندارم که سراغم نیایند، چون اتفاقی که باید بیفتد می افتد و نقشی که من باید بازی کنم بازی می کنم. 10 سال است که در ایران هستم، اما گزیده انتخاب کرده ام چون هویتی که مخاطب از من در ذهن دارد مسئولیتی را بر دوشم نهاده است. این نکته را بگویم که از کیفیت کارهای مان نزنیم و مثلاً چون فلان بازیگر را نداریم به جایش یکی دیگر را بگذاریم، گروهی که این کار را بکند صدمه اش به خودش برمی گردد، یعنی گروهی که به جای بازیگر باتجربه و تحصیل کرده در این حرفه به هر دلیلی نقش را به یک نابازیگر می سپرد، در عمل خودش ضرر کرده است. الان می بینیم که کارهای زیادی ساخته می شود و نابازیگران بسیاری جلوی دوربین هستند، البته شک و شبهه ایجاد نشود، من مخالف ورود چهره جدید به عرصه بازیگری نیستم بلکه بحثم روی نابازیگری است که زحمت نکشیده است.
وقتی نقش «بغاض» یکی از اعضای گروه داعش پیشنهاد داده شد به عواقب و واکنش ها از سوی مخاطب فکر کردید؟
آن موقع من در ایران نبودم و خیلی اتفاقی به من پیشنهاد شد و در تقدیرم نوشته شده بود. برای انتخاب نقش «بغاض» خیلی تردید داشتم یعنی هرچه از دید مخاطب نگاه می کردم نمی توانستم آن را هضم کنم، ترسیدم که ذهنیت مخاطب خراب شود و بازی در نقش «بغاض» برایم مثل راه رفتن روی لبه تیغ بود و معتقدم در این حرفه تا ریسک نکنی برنده نمی شوی.
اگر برای تحصیل به خارج از کشور نمی رفتید و روند بازی تان را ادامه می دادید، الان یک ستاره نبودید؟
آن چه که برایم واضح است، این است که در واقع من این مسیر را داشتم طی می کردم و در 18-19 سالگی حدود 75 درصد راه را طی کردم و به شهرت رسیدم، اما احساس می کنم در زندگی هر آدمی خیریتی وجود دارد، شاید ستاره شدن در آن مقطع خیلی به نفعم نبوده. واقعاً تعریف ستاره برایم عجیب است! به چه کسی ستاره می گویند؟ در سینما و تلویزیون به کسی ستاره می گویند که حالا حالاها خاموش نشود یعنی کسی که چند دهه مردم او را می شناسند و چه جلوی دوربین باشد و چه نباشد مردم او را دوست دارند و در ذهن ها هست.
شما از دوران کودکی با بازی در آثاری همچون «پاتال و آرزوهای کوچک»، «مدرسه پیرمردها»، «شهر در دست بچه ها»، «قطار ابدی» و «دنیای شیرین» در ذهن ها ماندگار شده اید.
همین طور است. از کودکی شروع کردم و افتخار بازی در کنار بزرگان را داشتم و از آن ها چیزهای زیادی یاد گرفتم و با عزیزانی کار کردم که در کنار آن ها بودن آرزوی هر بازیگری است. ارزش هیچ چیزی برایم در این دنیا بالاتر از این نیست که یک تا میلیون ها دل را شاد کنم.
الان خاطره یا لحظه ای از دوران بازی در کودکی تان لبخند بر لب تان می آورد؟
آن قدر تمام این سال هایی که بزرگ شدم و رشد کردم تک تک سکانس ها و پلان ها با جزئیات در ذهنم تکرار شده اند که همه را به خوبی به یاد دارم، حتی پشت صحنه ها را. مثلاً زنده یاد علی سجادی کارگردان «پاتال و آرزوهای کوچک» که نقش را برایم توضیح می داد یا دیگر دوستان که در قید حیات نیستند و همبازی ام بودند. خدا را شکر تجربه خیلی خوبی از همه این عزیزان کسب کردم که الان از سن خودم خیلی بیشتر است.