میدان مشق، نخستین زمین فوتبال ایران
شاید به جرئت بتوان فوتبال را پرطرفدارترین ورزش جمعی در جهان امروز دانست. این ورزش عالمگیر که امروزه مردم به بهانههای مختلف و در قالب جامها و مسابقات متنوع و گوناگون، به تماشای آن مینشینند، از زمان قاجاریه وارد خاک ایران شد؛ اما سوال مهم این است که این ورزش پرطرفدار، چگونه به ایران راه یافت. داریوش شهبازی، مورخ نامآشنا، کوشیده است تا در کتاب «برگهایی از تاریخ تهران» به این پرسش پاسخ دهد: «فوتبال در تهران، اواخر قرن سیزدهم خورشیدی، توسط انگلیسیها رواج یافت. به سال 1865 میلادی، کارکنان سفارت انگلیس در تهران و دیگر انگلیسیهای ساکن پایتخت، در میدان مشق آن روز، در زمین باغ ملی، جایی که امروز بناهای شهربانی، وزارت خارجه، موزه ایران باستان و .... قرار دارد، به بازی فوتبال پرداختند. به این ترتیب، میدان مشق را باید نخستین زمین فوتبال تاریخ تهران به شمار آورد. در سالهای بعد، یعنی پس از مرگ مظفرالدینشاه، انگلیسیها محل بازی خود را تغییر و آن را به مجاورت حصار ناصری، در ضلع شمالی سفارت انگلیس در خیابان فردوسی انتقال دادند؛ اما این بازیها و زمینها را نمیتوان به رسمیت شناخت. تا اینکه به واپسین سالهای قرن سیزدهم خورشیدی میرسیم؛ وقتی احمدشاه داشت آخرین سالهای سلسله قاجاریه را سپری و سردار سپه پایههای قدرت خود را استوار میکرد، در جنوب اراضی بهجتآباد و خارج از حصار ناصری، ضلع شمالی خیابان انقلاب فعلی و حوالی دبیرستان البرز و دانشگاه امیرکبیر، به وسیله کمپانی لنج نخستین زمین فوتبال شهر تهران ساخته شد.»
انتخاب میان گندم و برنج در فرهنگ ایرانی
جامعه ایرانی با توجه به تنوع کشت و زرع در این سرزمین، از فرهنگ غذایی متفاوت و متنوعی نیز در طول تاریخ برخوردار بوده است. اما قوت غالب در ایران شامل برنج و نان بود. با این تفاوت که در این بین، برنج در جغرافیایی محدودتر و گندم در وسعتی گستردهتر مورد استفاده و توجه قرار گرفت. محمد نیکویه، در کتاب «گیلان در سفرنامه های سیاحان خارجی» به این موضوع پرداخته و نوشته است: «برنج در سراسر کشور، غذای اصلی طبقه مرفه به شمار میرفت. معلوم است که کارگران برنج را به عنوان غذای استثنایی و اتفاقی میخوردند. چرا که شهرت دارد برنج قوه کافی به عضلات نمیرساند. فقط در ولایات ساحلی مازندران و گیلان، غذای تمام طبقات مردم از برنج و ماهی نمک سود تشکیل میشد. در آن صفحات، این ادعا مطرح بود که خوردن نان برای سلامت زیانآور است و از این گذشته، زمین باتلاقی آن دیار برای کشت غله مساعد نیست؛ اما این هر دو ادعا، بر سهو و سبق ذهنی متکی است. زیرا برخلاف آنچه گفته شد، مسلم است که گناه بیرمقی مردم و سستی عضلات و رنگ پریدگی آن ها، در مقایسه با سکنه سالمتر نان و گوشت خورِ جلگه های مرتفع و حتی علت ضعف دایمی ناشی از تب و نوبهشان، هم تغذیه ناقص است و هم آب و هوای ناسالم باتلاقی آن نواحی.»