ای نابترین صبح خداوند بیا
ای نور دریچههای پیوند بیا
آن آینههای صاف را یادت هست؟
آن آینهها خاک گرفتند بیا
میلاد عرفانپور
***
خبر دارم که در فردای فرداها
بهار ِ بهترینی هست
دری را میگشایی:
پشت آن، درهای دیگر هم
خبر دارم
گشوده میشود آن آخرین در هم.
من از دیروزهایِ رفته دانستم
که در امروز ِ ما تقدیر ِ فردا آفرینی هست
خبر دارم
بهار بهترینی هست!
سید علی میرافضلی
***
دیروز یکی نشانهات را پرسید
من بیخبر از جای شما با تردید
انگشت اشارهام به سوی خورشید...
خورشید حیا کرد، سرش را دزدید
محمدحسین ملکیان
***
در آسمان غزل عاشقانه بال زدم
به شوق دیدنتان پرسه در خیال زدم
کتاب حافظم از دست من کلافه شده است
چقدر آمدنت را چقدر فال زدم
غرور کاذب مهتاب ناگزیر شکست
همان شبی که برایش تو را مثال زدم
به قدر یک مژه بر هم زدن تو را دیدم
تمام حرف دلم را در این مجال زدم
سید حمیدرضا برقعی
***
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار کافی نیست
چنین که یخ زده تقویمها هر روز
هزار بار بیاید بهار کافی نیست
به جرم عشق تو بگذار آتشم بزنند
برای کشتن حلاج دار کافی نیست
خودت بخواه که این روزگار سر برسد
دعای این همه چشم انتظار کافی نیست
فاضل نظری
***
ای سبز بهار! سردی دی تا کی؟
خاموش بماند نفس نی تا کی
معلوم نمی کنی که تا کی باید
بی تاب بپرسم از تو تا کی...تاکی؟
محمد مهدی سیار