آن روز که خون معنا گرفت
چند روایت از خاطرات و وقایع 31شهریور59 روزاول جنگ
بهبودی نیا- 36سال قبل در چنین ساعات و لحظاتی مرزهای جنوبی و غربی در التهابی مرموز به سر می برد. غرش هواپیماهای جنگی همسایه که حالا «دشمن» نام دارد، بر فراز آسمان شهرها آرام و قرار مردم را گرفته است، مردم هنوز نمی دانند قرار است چه اتفاقی بیفتد. آن ها صدای گلوله را بارها در جریان مبارزات انقلابی و زمانی که نیروهای گارد شاهنشاهی شلیک می کردند، شنیده و حتی شهید هم داده بودند. اماحالا شرایط فرق می کرد، این صداهای مهیب و این انفجارها برایشان غریب بود. آن ها بدون این که بخواهند، حالا وارد جنگ شده بودند. همسایه بعثی که در خواب و خیال تصرف ایران بزرگ بود هشت سال زندگی و آرامش را از مردم این سرزمین دریغ کرد. جنگ شروع شده بود و روزها و ماه ها و سال ها گذشت. مردم دیگر به مراسم تشییع شهدا عادت کرده بودند، خیلی ها فرزند، همسر و برادرانشان را در این جنگ تقدیم خاک و وطنشان کردند... امروز 36 سال از آن روز گذشته است، اگرچه دفاع همچنان ادامه دارد، خون زنده است و حماسه ها همچنان جاری است. ما در این شماره و به مناسبت آغاز هفته دفاع مقدس خاطرات 31شهریور59روز اول جنگ تحمیلی علیه کشورمان را با هم مرور می کنیم.